دنیای نرگس بانو

امتحانات ترم دو

از وقتی از دیارم برگشتم تو چند روز درگیر ارایه ی سمینارم بودم و بعد هم نشستیم برای امتحان خوندن ، اینقدر که شب و روزمون گم کردیم و .....
امتحان اول خوب دادم ، امحان دومم به شدت اسون بود ولی من هم دور نکرده بودم خیلی و هم وقت کم بود و هم حافظه یاری نکرد ! وسط امتحانش گریم گرفته بود از اینکه امتحان به این اسونی رو خراب کردم ! حالم خیلی بد بود ... دقیقا شده مثل ترم قبل ! امتحان اول بد نبود ، دومی افتزا و سومی نسبتا خوب ! 
هنوز یه امتحان دیگه دارم و دوروز شیک تو استراحتم !
امروز بعد مدت ها با دوست جونم صحبت کردم اونم به همراه همخونه ، ویدیو کال دادیم و کلی از دیدنش ذوق مرگ شدم ! همونجور مثل قبل مهربون و ماه ، ازم پرسید پلن بعدیتون چیه و من فقط سکوت کردم و گفتم هرچی خدا بخواد ...

روزای امتحانای ارشد مساویست با  شب زنده داری های ممتد و بی خوابی های عجیب غریبش و استرس های بامزش ... شبای قبل امتحان یهو میزنه به سرمون با همخونه شروع میکنیم به رقصیدن و دیوانه بازی در اوردن ! 
میدونی سر امتحان دومم خیلی غصه دارم خیلی ... به خدا میسپارمش و از خدا میخوام که بخیر بگذره !

این روزا کتاب کافه پیانو هم خوندم که بد نبود ! خیلی راضی نیستم از خوندنش ولی دوست خوبی بود برای این چند روز !

یه قسمتی تو این کتاب بود که میگفت وقتی دلمون تنگ میشه میریم تو کمد لباسای همدیگه و اینقدر لباساش بو میکنیم تا دلتنگیمون رفع بشه ... خیلی تز بامزه ای بود ...بقیه جملات کتابم در ادامه نوشتم...




میراث خانم بزرگ



این کتاب از اون دسته کتاب هایی بود که تو این روزای ارایه و امتحان نذاشتمش کنار ..
از وقی از دیارم اومدم همینجور یه بند تو مترو و اتوبوس دستم بود تا همین چند ساعت پیش که تمومش کردم !
کاراگاهی بود ! هی تورو میکشید به دنبال خودش با اینکه خیلی داستان عجیب غریب و یا جذابی نبود ولی کشش داشت که بری ادامش بخونی ببینی شخصیت ها چه غلطی میکنن!
از خانم رضایی کمال تشکر دارم که این چند روز مهمان قلمشون بودم و دوری و سختی و استرس ارایه ی سمینار امروزم کمرنگ کردن ... 


در رابطه باکتاب :

یه رمان فوق العاده



یعنی بی نظیرترین کتابی که خوندم !! فوق العاده بود !!

خیلی دوسش داشتم !!

تو اینستام ثبت کردم (ژرف ، عمیق‌ ، کمدی)...

حجمش زیاد ولی ارزش خوندن دارد ...

 در ادامه یه سری از جملاتی از کتاب که دوستان لطف کرده بودن و در وبشون اوردن رو کپی و پیست کردم ...مرسی از زحمتشون و منم خسته نباشم :|


ناتور دشت



چقدر این کتاب خوب بود ! 

چقدر الکی الکی و یه جور خاصی خاص بود ...

چقدر قهرمان این داستان ساده ، معصوم ، خنگ و دوست داشتنی بود !

چه پسر بچه ی نایسی بود ...

چقدر درگیر حوادث معمول زندگی بود !

چقدر این پسر بچه ی ۱۶ سالِ ، ذهنش درگیر بود !

چقدر شیطون و بامزه بود و چه اصطلاحات خاصی برای خودش داشت ...

چقدر این کتاب  به موقع دستم رسید ، دقیقا زمانی که از تقس بازی و دنیای جدید یک پسر ۱۶ سال عصبانی بودم ...

به نظرم این کتاب یه تجربه ی خاص بود ، یه تجربه ی نایس که دری از دنیایی متفاوتُ نشون میده که میتونی واردش بشی و تجربه کنی ...

و عشق خود زندگیست !

جین ایر


 زیبا و دلنشین 

فیلمشُ دیده بودم ولی بازم تکرار میکنم کتابها تاثیراتشون جور دیگریست ...

در جایی از نقدی بر این کتاب خواندم که قهرمانان این داستان برعکس هر رمان دیگری ، شخصیتهای زیبا و دلفریبی ندارند بلکه با رفتارشون ، بیان، اعتقادات و اصولشان بر یکدیگر تاثیر میگذارند و اینگونست که اگر عشقی جوانه زند بر پایه ی منطقست و با تند بادی از دل نرود ...


نمیدانم چرا وقتی از سنت جان میخواندم ناخوداگاه یاد خانم کلباسی (مهمان سال ۹۶ برنامه ماه عسل از شبکه ی سه) افتادم ، مستر سنت جان در رمان ، میسیونر بودن را انتخاب میکند  فقط میسیونرها طبیعتا برای ترویج مذهب مسیحیت به پیش میرن و نرگس مسیحی نبود ولی مثل سنت جان قلبش با عوامل دنیایی معمولی گرفت و تصمیم گرفت به دل حادثه رود ...

.

نکته ی دیگری از کتاب که شاید بخوام از روی قصد و غرض ابرازش کنم برای انتخاب همسر از جانب اقایان است ، اینکه اقایان ذاتا ظاهر بین و دهن بین هستند شکی نیست و به وقوف به ان اگاهیم و نمونه ی انتخاب غلط و ظاهر بینی در این رمان و بدبختی های پی در پیش یقه ی مستر راچستر را گرفت ، در طول خواندن بدبختی های  راچستر به خاطر انتخاب غلطش جایی یاداشت کردم (( کور شی به ظاهر و پول جلو نمیرفتی ، هرچی سرت بیاد حقتِ! :| )) , و اینقدر این موارد ریز درشت را در زندگی اطرافیانم دیده ام که واقعا برایم جای تعجب دارد که چرا ناخوداگاه عقلُ دینِ خود را به یک بار پاک میبازند ! خدا عاقبت راچستر را نصیب این مدل اقایان خنگ کند !!

نفرین نکردم ، مستر راچستر در رمان عاقبت بخیر شد فقط از لحاظ ظاهری یکذره کور و فلج شد ، همین :|


به هر حال جزو بهترین هایی بود که خواندم و دوستش داشتم :)

و اینبار پاکستان



راضیه بیگم


از همون رمان هاییست که درد اجتماعی دارد ... دردش برای کشوری غریب و نزدیک به خودمان است ... پاکستان را عرض میکنم !
داستانش جالب بود ، یه مردکی در این کتاب است به اسم نیاز ، از همان پیر مردهایی که عاشق دختر جوان می شوند ، او با کثیفی تمام با مادر این دختر ازدواج میکند و بعد مادراش را سر به نیست و دختر را متصاحب میشود و دو پسر خانواده را از خانه و کاشانه ی خود فراری میدهد ! تازه ای کاش با دخترک ازدواج میکرد ، خیلی زیبا به صورت نامشروع با دخترک رابطه ی زوری برقرار میکند و یه بچه به دامانش می اندازد و در انتهااا خودش توسط پسر خانواده که دیگر بزرگ شده است و قصد انتقامش را داشت کشته می شود ! و تازه برای دخترک بیچاره داستان جدید شکل میگیرد ! تو فکر کن بچه داشته باشی ولی نامشروع !!! خوب ارثی به تو تعلق نمیگیرد ! تازه یکی از راه میرسد و تو را از انجا که زندگی میکردی پرت میکند به بیرون و حالا خر بیار باقالی بار کن !!
سراسر داستانش درد داشت ! درد! درد! درد! 
اون از کتاب (( بادبادک باز )) که درد زندگی افغان را داشت و این از کتاب ((راضیه بیگم)) که درد مردم پاکستان ...
کتاب فقط به دخترک خلاصه نمی شود ... شخصیتهای متفاوتی داد که هر کدام برای خودشان داستانی داشتند ...

       هنوز      

   دامنه دارد  

هنوز که هنوز است

   درد  

  دامنه دارد .

40 قانون عشق

ملت عشق


به هیچ متمم و صفتی نیاز ندارد عشق.
خود به تنهایی دنیایی است عشق.
یا درست در میانش هستی، در آتشش
یا بیرونش هستی، در حسرتش… 


در طول خواندن این کتاب علاوه بر متنی که درگیرم کرد ناخوداگاه ذهنم مشغول شخصیت نویسنده اش بود !

قوه ی تخیل نویسنده به کنار ولی اینکه چه جوری اینقدر زیبا ایات قران ،مذهب و عرفان و مسیح و  .... را در ذهنش هجی کرده وموفق شده یه همچین کتابی بنویسه برایم عجیب بود!

به نظرم یک کتاب معمولی نبود و خیلی ساده نباید از ان گذشت! 

تو در این کتاب تحلیل تعدادی  از ایات قران ،عشق ، عرفان، سالک منشی و درویشی را خواهی خواند !


(( قرآن را می توان در چهار سطح خواند. سـطح اول معـنای ظـاهـــری است. بعدی مـعـنـای  بـاطــــنـــی است. ســومـی بــطـــنِ بـــطـــن است. سطح چــهارم چنان عـــمــیق است که در وصـــف نـــمــی گـــنـجــد.))


کتاب ۴۰ قانون دارد که در خلال داستان برای تو یکی یکی  میگوید ،قوانینی که میدانیم و نویسنده تلاش میکند تو ان قانون را با زاویه ی دیگر ببینی ..

((قانون نهم :  صبر کردن به معنای ماندن و انتظار کشیدن نیست. به معنای آینده نگر بودن است. صبر چیست؟ به تیغ نگریستن و گل را پیش چشم مجسم کردن است، به شب نگریستن و روز را در خیال دیدن است. عاشقانِ خدا صبر را همچون شهد شیرین به کام می کشند و هضم می کنند. می دانند زمان لازم است تا هلال ماه به بدر کامل بدل شود.))

بیشتر از این از کتاب نخواهم گفت ، این کتاب را باید بارها و بارها بخوانم ، رمان و داستانش به کنار ، جملاتی و قوانینی که به زیبایی به فارسی ترجمه شده اند حرفها دارند که بی انصافیست ساده از انها گذشت ...

ممنونم از ریحانه ی عزیزم برای معرفی این کتاب ، بی نظیر بود این کتاب ...


دمش گرم

سقط جنین



تو خونه تنها بودم که این کتاب میخوندم !! دست گذاشته بودم رو دلم تا میتونستم از دستش ریسه میرفتم !

حس میکردم با یه نویسنده ی دیوانه سر و کار دارم !

نویسنده ای که خودش زده به لودگی و هرچی میرسه میگه ولی در اوج لودگی داستانش درس داشتن !!

اصلا این اسدالله کارش درسته !!!

خیلی کتابش دوست داشتم !

داستان به داستانِ و برخلاف تصور اصلا یه رمان دنبال داری نیست..

نویسنده از تجربیات خودش گفته که از روی صداقتِ و از این رو برایم ارزش خاصی داشت ...

 

فقط اسمش جذاب بود !!

لبخند مسیح


این دومین کتابی بود که از سارا جان خواندم و بدون هیچ خصومت شخصیتی دوست دارم در یه جمله و بدون مبالغه بگم که ((اصلا از این کتاب خوشم نیامد :| )) ...البته به خاطر این نظر تند و صریحم از ایشون عذرخواهی میکنم...

یه دختری تو این داستان هست که مثلا هرجا میره انگار بهش پیشنهاد بیشرمانه داده میشه و بعد جالب اینجاست که تو ماشین هر غریبه ای هم که میرسه راه به راه سوار میشه  و تازه دو قورتومیشم باقیِ!!!

و دیگه اینکه داستان به شکل نچندان نچسبی من بابِ دین و مذهبِ !! 

تهشم یه پسر از خارجِ پا میشه میاد ایران و این دختر خانم بنا به دلایلی جواب رد میده !

و خلاصه که کتاب قبلی که از ایشون خوندم بهتر بود !!

به هر حال دستشون درد نکنه !!


همه چیز از یک خیال پردازی شروع می شود !




بله ایشون خوندم ...
خانم گیل لیندن فیلد این کتاب نوشته بودند
جملات بزرگان و پیشنهاداتی که در کتاب امده بود بسیار خوب بودند !
ولی صادقانه بگم که موقع خوندن کتاب منتظر بودم هرچه سریعتر به انتهاش برسم !
میگن هرکتابی ارزش یک بار خوندن دارِ لابد راست میگن !
برای اشنایی با ایشون میتونین کلیک بفرمایید
این داستان کلیک کردن انتهای پستم نشان از گشادی بیش از اندازه ی این روزهای من می باشد !
باتشکرات فراوان ...
۱۰.تیر.۹۶
به آرامی آغاز به مردن می ‌کنی
اگر سفر نکنی،
اگر کتابی نخوانی،
اگر به اصوات زندگی گوش ندهی،
اگر از خودت قدردانی نکنی..

به آرامی آغاز به مردن می ‌کنی
زمانیکه خودباوری را در خودت بکشی،
زمانی که نگذاری دیگران به تو کمک کنند..

به آرامی آغاز به مردن می ‌کنی
اگر برده‏ ی عادات خود شوی،
اگر همیشه از یک راه تکراری بروی
اگر روزمرّگی را تغییر ندهی
اگر رنگ ‏های متفاوت به تن نکنی،
یا اگر با افراد ناشناس صحبت نکنی..

تو به آرامی آغاز به مردن می ‏کنی
اگر از شور و حرارت،
از احساسات سرکش،
و از چیزهایی که چشمانت را به درخشش وامی ‌دارند،
و ضربان قلبت را تندتر می‌ کنند ، دوری کنی..

تو به آرامی آغاز به مردن می ‌کنی
اگر هنگامی که با شغلت یا عشقت شاد نیستی، آن را عوض نکنی،
اگر برای مطمئن در نامطمئن خطر نکنی،
اگر ورای رویاها نروی ،
اگر به خودت اجازه ندهی که حداقل یک بار در تمام زندگی‏ ات
ورای مصلحت ‌اندیشی بروی..

امروز زندگی را آغاز کن
امروز مخاطره کن
امروز کاری کن
نگذار که به آرامی بمیری.
آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan