دنیای نرگس بانو

میراث خانم بزرگ



این کتاب از اون دسته کتاب هایی بود که تو این روزای ارایه و امتحان نذاشتمش کنار ..
از وقی از دیارم اومدم همینجور یه بند تو مترو و اتوبوس دستم بود تا همین چند ساعت پیش که تمومش کردم !
کاراگاهی بود ! هی تورو میکشید به دنبال خودش با اینکه خیلی داستان عجیب غریب و یا جذابی نبود ولی کشش داشت که بری ادامش بخونی ببینی شخصیت ها چه غلطی میکنن!
از خانم رضایی کمال تشکر دارم که این چند روز مهمان قلمشون بودم و دوری و سختی و استرس ارایه ی سمینار امروزم کمرنگ کردن ... 


در رابطه باکتاب :


از این سایت این نوشته رو کف رفتم :

داستان میراث خانم بانو، با نوشتن خاطرات سلدا آغاز می‌شود و شنیدن مکرر اسم نظام از زبان پدربزگش که دچار آلزایمر شده است ادامه پیدا می کند، سلدا دختری بسیار مهربان و حساس است که در موقعیت ازدواج ناخواسته از طرف مادرش قرار گرفته است.

کتاب رمانی ایرانی و احساسی است که در لابه‌لای داستان گذری هم به گذشته و اتفاقاتی که در تاریخ قبل از انقلاب رخ داده می‌زند، کتاب تاثیرگذاری نیست و هدف اجتماعی خاصی را دنبال نمی‌کند و بیشتر به خوانندگان ناامیدی را القا می‌کند. 

بحران  

بحران اصلی از جایی آغاز می‌شود که نامه از طرف نظام مبنی بر ملاقات حضوری به دست سلدا می‌رسد و در دیداری که رخ می‌دهد، نظام، بر ملاشدن گذشته زشت پدربزرگ سلدا به نام اردلان را ادعا می‌کند.     

کشمکش 

داستان برون‌گراست زیرا از کشمکش‌های آن افراد زیادی مطلع هستند. داستان در قالب سه داستان مجزا که به صورت خاطره‌خوانی در داستان بیان می‌شود، نوشته شده است. به سبب همین موضوع کشمکش‌های متفاوتی در هر داستان وجود دارد ولی تضاد اصلی بین نظام و اردلان است. 

تعلیق

در بخش‌هایی از داستان که هنوز مشخص نشده است اردلان کجای قصه قرار دارد و اتفاق‌های پیش آمده به چه میزان به او ارتباط دارد، از ویژگی‌های تعلیق برخوردار است زیرا خواننده نمی‌تواند وقایع را به درستی پیش‌بینی کند و مشخص شدن اینکه چه کسی مقصر است در حاله ای از ابهام است.    

نقطه اوج 

رویارویی نظام و اردلان در بیمارستان وقتی خاطره‌خوانی سلدا به پایان می‌رسد و همچنین ازدواج یلدا خواهر اردلان با نظام در خاطرات او و دیگر بخش‌های هیجان انگیز از رمان نقاط اوج داستان را تشکیل می‌دهند. بیشتر صفحات رمان در خاطره‌خوانی سلدا برای نظام ورق می‌خورد و مابقی داستان تقریبا به صورت حاشیه‌ای بیان شده است. 

نویسنده با دقتی نسبتا خوب گذشته را توصیف می‌کند و در قالب داستان خواننده را به زمان‌ها و مکان‌های متفاوتی می‌برد، افرادی که در داستان نقش ایفا می‌کنند، همگی مرفع و ثروتمند هستن و فرد فقیری به چشم نمی‌خورد، این مقدار نگاشتن از ثروت و مرفع بودن در یک داستان چندان جذاب نیست. رمان بار اجتماعی و یا پندآموزی چندانی ندارد جز در مواردی کوچک، داستان خاطرات اشخاص را دنبال می‌کند و به علم، فهم و شعور مخاطب چیزی اضافه نمی‌کند. از دید خواننده قسمت‌هایی از داستان کش آمده و به قول اهالی سینما آب در فیلمنامه بسته شده است.

سخن آخر:

آنچه از این داستان به ذهن مخاطب و نتیجه‌گیری او از این کتاب برمی‌آید زود قضاوت نکردن درمورد دیگران و اظهار نظر نکردن از روی ظاهر را به انسان یادآوری می‌کند، از موضوعاتی که در این رمان بیان شده است می‌توان نتیجه گرفت وقتی زندگی و آینده خود را به خاطر مصالح دیگران نادیده می‌گیری و قدرت نه گفتن را در برابر حتی نزدیکان خود نداری، می‌تواند بسیار مخرب و زیان بار باشد و آینده تو را به نابودی بکشاند. 

  مشخصات اثر:   

لیلا رضایی.(میراث خانم بانو).تهران: نشر پگاه، ۱۳۸۸. (۵۳۹صفحه)

درباره نویسنده این متن: 

صدیقه فرمهینی فراهانی، ۳۰ ساله، متولد شهر فرمهین هستم و در همین شهر رشد یافته و زندگی میکنم. لیسانس کتابداری و کارشناسی ارشد علم و اطلاعات و دانش شناسی دانشگاه شهید بهشتی ام. عاشق کتاب، به ویژه کتاب‌های روانشناسی هستم و از سفر، خصوصا دیدن شهر‌های ایران، لذت می‌برم.


ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
به آرامی آغاز به مردن می ‌کنی
اگر سفر نکنی،
اگر کتابی نخوانی،
اگر به اصوات زندگی گوش ندهی،
اگر از خودت قدردانی نکنی..

به آرامی آغاز به مردن می ‌کنی
زمانیکه خودباوری را در خودت بکشی،
زمانی که نگذاری دیگران به تو کمک کنند..

به آرامی آغاز به مردن می ‌کنی
اگر برده‏ ی عادات خود شوی،
اگر همیشه از یک راه تکراری بروی
اگر روزمرّگی را تغییر ندهی
اگر رنگ ‏های متفاوت به تن نکنی،
یا اگر با افراد ناشناس صحبت نکنی..

تو به آرامی آغاز به مردن می ‏کنی
اگر از شور و حرارت،
از احساسات سرکش،
و از چیزهایی که چشمانت را به درخشش وامی ‌دارند،
و ضربان قلبت را تندتر می‌ کنند ، دوری کنی..

تو به آرامی آغاز به مردن می ‌کنی
اگر هنگامی که با شغلت یا عشقت شاد نیستی، آن را عوض نکنی،
اگر برای مطمئن در نامطمئن خطر نکنی،
اگر ورای رویاها نروی ،
اگر به خودت اجازه ندهی که حداقل یک بار در تمام زندگی‏ ات
ورای مصلحت ‌اندیشی بروی..

امروز زندگی را آغاز کن
امروز مخاطره کن
امروز کاری کن
نگذار که به آرامی بمیری.
آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan