دنیای نرگس بانو

مردانی هستند که برای ایجاد تاریخ جهان آفریده شده اند ...

میدانم که دیر به دیر کتاب میخوانم ، این را خوب و خوب و خوب میدانم و بسی باعث تاسف است !!

اولین کتابی که در سال 95 خواندم ، کتاب دزیره بود که این چند شب مهمانم بود و با خاطراتش گشتکی زدم !

دزیره میگه : 


*من قسمتی از جوانی ناپلیون هستم و هرگز کسی جوانی خود را حتی اگر بسیار کم درباره آن بیندیشد از خاطر نمیبرد


من با او و این رمان با قسمتی از تاریخ که برایم نا اشنا بود آشنا شدم ...




رمان دزیره


*هر ملتی که قادر باشد گذشته ی خود را فراموش نموده و از بالیدن به گذشته چشم چوشی کند مقتدر و تهدید آمیز خواهد شد 

و اینک اتمام تعطیلات 1395

کاش مدرسمُ سیل ببره !!

این آخرین جملات تعطیلات سال 95 بود که از زبان داداش کوچیکه بیرون اومد اونم موقعی که ترانه ریزش باران در خانه پیچید ....

آهااااااای تعطیلاتی که تمام شدی  خواستم بگویم توام از آن بهترین تعطیلات هایم بودی ...

 تعطیلاتی از  مسافرت ، هیجان ، بازی ، دید بازدیدهای آپدیت شده ، عروسی و ...... داشتم ، عالی بودی عالی و خدا را سپاس برای گذراندن این روزهای زیبااا ...

اگر بخوام غر بزنم دستم باز برای غر زدن ولی لام تا کام نمیگم و نمیخوام شیرینی این روزهایی که گذشت رو ندیده بگیرم به خاطر یه دلیلِ ساده ی همیشگی که از وقتی به یاد دارم آزارم میده !

میگن سالی که نکوست از بهارش پیداست پیش به سوی این سال نیکوووو ....


+ خیلی ریز مشخص که چقدر برای نگفتن تلاش دارم :)

ته مانده ی 94

از کجا شروع کنم ؟؟؟

آهان از اونجایی که کلید ماشین گم شده است و ما فردا بعد از سااااال ها باید نوروز را در خانه پیذیرا باشیم یا شایدم در خواب !!

یا از اونجایی شروع کنم که بگم: اول فروردینی به دیدار خانه ی عشق میروم ، دل تنگش بودم ، میروم تا در همین اول سالی سنگهای دلم را وابکنم بگویم آمده ام که به پاس همه ی آمدنهایم از همان طفولیتم تا به امروز که خانمی شدم برای خودم حاجت روایم کنی !! دوستان دیگر به آمدنهای پیش تو بهایی نمیدهن و من هر دفعه دست خالی میروم و میایم !

از آنجایی بگویم که در این یک سالی که گذشت حضرت فاطمه برایم هیچ نذاشت ، روز تولد و شهادتش با همه ی سستی اعتقاداتم زخمی به قلبم وارد شد ! کاش حضرت فاطمه در این سال جدید برایم جبران میکرد ! حدالقل در روز تولدش که 11 فرودین است خاطره ای شیرین برایم کنار گذاشته باشد ، هنوز که هنوز یاد تولد پارسالشان که می افتم از یار گله میکنم !

زخم بعضی از خاطرات ویروسی میکند ایام راااا .....

 

به آرامی آغاز به مردن می ‌کنی
اگر سفر نکنی،
اگر کتابی نخوانی،
اگر به اصوات زندگی گوش ندهی،
اگر از خودت قدردانی نکنی..

به آرامی آغاز به مردن می ‌کنی
زمانیکه خودباوری را در خودت بکشی،
زمانی که نگذاری دیگران به تو کمک کنند..

به آرامی آغاز به مردن می ‌کنی
اگر برده‏ ی عادات خود شوی،
اگر همیشه از یک راه تکراری بروی
اگر روزمرّگی را تغییر ندهی
اگر رنگ ‏های متفاوت به تن نکنی،
یا اگر با افراد ناشناس صحبت نکنی..

تو به آرامی آغاز به مردن می ‏کنی
اگر از شور و حرارت،
از احساسات سرکش،
و از چیزهایی که چشمانت را به درخشش وامی ‌دارند،
و ضربان قلبت را تندتر می‌ کنند ، دوری کنی..

تو به آرامی آغاز به مردن می ‌کنی
اگر هنگامی که با شغلت یا عشقت شاد نیستی، آن را عوض نکنی،
اگر برای مطمئن در نامطمئن خطر نکنی،
اگر ورای رویاها نروی ،
اگر به خودت اجازه ندهی که حداقل یک بار در تمام زندگی‏ ات
ورای مصلحت ‌اندیشی بروی..

امروز زندگی را آغاز کن
امروز مخاطره کن
امروز کاری کن
نگذار که به آرامی بمیری.
آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan