دنیای نرگس بانو

Plan C!

شاید یه ذره عجیب باشه ولی وقت ندارم حتی برای وبم بنویسم!

مثلا بگم که یه تگ جدید باز شده! یا اینکه چند روز پیش رسما در Plan B برنامه‌ی رفتنمون شکست خوردیم و Plan C  رو شروع به کار کردیم! البته همون Plan A هست که چون باهاش حال نکردم میگم C! 

شکه عجیبی بود ولی نمیشد کاریش کرد

رو تخته نوشتم: NEVER GIVE UP 

زندگی همینه دیگه! گاهی به شکل های متفاوت آدم رو پاره پوره میکنه.

برای امتحانم در حال حاضر کلاس نمیرم و کتابهایی که قبلا با کلاس آنلاین شروع کرده بودم رو با ویدیوهای یوتوب، میخونم!!!

از خدای بزرگ و متعال میخوام که عزیزانی رو که در جهت اصلاح  و به خطا نرفتنه ما جوانان ، یوتوب رو فیلتر کردن، از انگشت شصت پاشون آویزون کنه و در همون حالت قیر داغ روشون بریزه و حتما در معرض نمایشمون قرار بده که جیگرمون خنک شه که اینجور دهنه ما جوونا رو سرویس میکنن!!!!!! البته اگر میشد که خداوند یه چوب هم به من بده که به شخصه در ماتحته یَک یَکشون کنمممممم بسیار ازش ممنون میشدم !! والااااا ! با این کاراشون کیثاااافتا :|

این چند روز کتاب WORD SKILLS INTERMEDIATE رو میخونم به با کتاب TACTICS Developing.

TACTICS Developing  آسونه ولی چون من تمرکز روی پاسخ و نوشتن جزئیات سوالارو نداشتم، از کتابهای ساده تر شروع کردم، پیشنهاد خانم فاطمی پور بود که الحق ویدیوهای آموزشیشون عالیه.

بچه ی خر خونی نیستم ، خدا باید خودش به خیر گردونه این درس خوندنه من رو!

تا درودی دیگر بدرود...

 

 

ممنونم

ممنونم

به خاطر وجود تک به تکتون ازتون ممنونم.

همین امشب رو مثال میزنم:

دورهمی داشتیم با شیما و سمانه در کافیشاپ تک، و اینقدر از تجربه های زندگی گفتیم و شنیدیم و خندیدیم که لذت بردیم.

گوشیم زنگ میخورد و بچه های دوره ی مدرسه بودن که زنگ در زنگ که نرگس کجایی و کی میای؟

با شیما اینا که خداحافظی کردم با کلی مکافات رسیدم به بچه های مدرسه که برای خودشون مادر شدن و عیال بار.

اونجا گفتیم و خندیدم و مثلث نرگس، الهه و سوسن مجدد شکل گرفت. هر دوشون دماغ عمل کردن در یک تاریخ که برای خودش جالب بود.

صدیقه ی آروم و عزیزم، رفیق همیشه و همه جا، ناب ترین جواهر دنیا، از دورهمی با مثلث موسسه زبان میگفت. اینکه باز جمع بشیم.

این ما بین ریحانه ی عزیزم، پیام داد که پارک بزرگ شهرن و اگر میتونم برم که نشد که برم.

بعد از همه ی این داستانا برای آخرین شب جلسه ی قرآنی خانواده ی پدری مادر، به خونه ی خاله اینا رفتم. شلوغ بود و همه در تاب اینکه سوره توحید به کی میرسه و بچه هایی که این سی شب در جلسه حضور داشتن، منتظر جایزه هاشون بودن که میتونم بگم در این چند سال جزو زیباترین بخش های جلسات قرآن محسوب میشه.

تو این شبا اینقدر به حضور هم عادت کرده بودیم که میپرسیدیم فردا شب کجا بریم؟؟! انگار چیزی رو گم کرده بودیم که کنار هم پیدا کرده بودیم.

امشب تا ساعت 1:30 بامداد کنار هم بودیم و گفتیم و خندیدم.

خواستم بگم ممنونم.

ممنونم که در یک شب از ترافیک دید و بازدید برایم کم نذاشتین و حسابی شلوغ کردین.

ممنونم که هستین و اینقدر خوبین. اینقدر صمیمی و با صفایین.

روز جمعه بعد از دو هفته دوری، همسرم رو خواهم دید. بعد از این همه دوست و آشنا دیدن، پذیرای حضورش خواهم بود که ذره ذره ی وجودم به حضورش محتاجه.

 

به آرامی آغاز به مردن می ‌کنی
اگر سفر نکنی،
اگر کتابی نخوانی،
اگر به اصوات زندگی گوش ندهی،
اگر از خودت قدردانی نکنی..

به آرامی آغاز به مردن می ‌کنی
زمانیکه خودباوری را در خودت بکشی،
زمانی که نگذاری دیگران به تو کمک کنند..

به آرامی آغاز به مردن می ‌کنی
اگر برده‏ ی عادات خود شوی،
اگر همیشه از یک راه تکراری بروی
اگر روزمرّگی را تغییر ندهی
اگر رنگ ‏های متفاوت به تن نکنی،
یا اگر با افراد ناشناس صحبت نکنی..

تو به آرامی آغاز به مردن می ‏کنی
اگر از شور و حرارت،
از احساسات سرکش،
و از چیزهایی که چشمانت را به درخشش وامی ‌دارند،
و ضربان قلبت را تندتر می‌ کنند ، دوری کنی..

تو به آرامی آغاز به مردن می ‌کنی
اگر هنگامی که با شغلت یا عشقت شاد نیستی، آن را عوض نکنی،
اگر برای مطمئن در نامطمئن خطر نکنی،
اگر ورای رویاها نروی ،
اگر به خودت اجازه ندهی که حداقل یک بار در تمام زندگی‏ ات
ورای مصلحت ‌اندیشی بروی..

امروز زندگی را آغاز کن
امروز مخاطره کن
امروز کاری کن
نگذار که به آرامی بمیری.
آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan