حالا یک سال دیگر نیز گذشت .. در این یک سالی که اضافه شد ذوقِ اولی های زیادی داشتیم .. از بردن بچه ها به مسابقات و دیدن اشک ها و خنده هایشان از پی هر برد باختی که داشتن !
اولین شاگرد خصوصی ام را در سال ۹۵ تجربه کردم !
دومین باشگاه را نیز به دست گرفتیم و حال در دو مکان متفاوت شاگرد تربیت میکنیم !
این اواخر حواشی ورزشی من و مهدیه ، شریکم را شدیدا تحت تاثیر قرار گذاشت .. باهم لرزیدیم .. او شکست و تنهایی اشک ریخت و من از اشک ها و ناراحتی های او نیز شکستم ! این اواخر رفتارهای ضد نقیص زیادی دیدیم ولی به گفته ی مربی ارشدمان ترک نخواهیم کرد صحنه را می مانیم و ادامه میدهیم و کارمان را فقط به خدا واگذار می کنیم ! خدا رو شکر می کنم در این امتحان پر حاشیه ی مسخره ی ورزشی که با حضور یک تازه وارد رقم خورد خودمان را به خوبی نشان دادیم و اثبات کردیم از اینکه ما اگر به اینجایی رسیدیم خدایی داریم که هوایمان را شدیدا دارد !
دیروز با بچه ها عکس گرفتیم و در خاطرات ۹۵ که گذشت به ثبت رساندیم! مربی ها جمله ای دارند که میگن ((شاگرد وفا ندارد)) نمیدانم کی قرار است به این جمله برسم که امیدوارم نرسم و نچشم چون هیچ انتظاری از شاگردانم ندارم ولی عکس های دیروز حدالقل برای خودمان به یادگار ماند از هر آنچه که در تقویم ورزشی امان باید به یادگار می ماند !
حرفها و گفتنی از باشگاه زیاد است ، خاطراتی که بخشی از آن را در این وبلاگ به ثبت رساندم و حجم وسیع آن را بنا به دلایلی در دفتر خاطرات سبز رنگ زیبایم ثبت کردم !
امروز جمله ای خواندم از بزرگی به این مضمون : هرچقدر سن بالا رود بر تواناییهایمان افزوده میشود به این شرط که از یادگرفتن دوری نکنیم ...
حالا این یک سال و خاطرات تلخ شیرین و پر حاشیه ای که از باشگاه برایم به ثبت رسید این جمله را به خوبی برایم اثبات کرد که اعتراف میکنم موجبات پیش بردن من در رشته ی ورزشی ام شد به حدی که من به هیچ وجه سطح کارم را نمیتونم با سال قبل مقایسه کنم و از این بابت بسیار خدا را شاکرم ...
خدایا باز هم در انتها تکرار میکنم که کارم را به خودت واگذار میکنم و سال ۹۶ و اتفاقات خوب ورزشی و زندگی را برای من و شریکم رقم بزن ... آمین
- جمعه ۲۷ اسفند ۹۵ , ۱۹:۲۴