قبل تر فکر میکردم اگه کتاب نخونم میمیرم، یا گلی ام که بهش آب نمیرسه و خشک میشه !
خب باید بگم که چرت فکر میکردم! از ماه اذر یک کتاب هم تموم نکردم! و برام مهم نیست! حتی یک فیلم هم ندیدم! منهای فیلمی که با همسر دیدیم و خیلی چرت بود و اعتراف میکنم تنها دلیل انتخابمون بودن جنیفر در فیلم بود که اونم به شکل مزخرفی تر زد !
به اخرای سال رسیدیم! یک هفته ی دیگه و شماره ی معکوس رسیدن!
تو استوری شرکت روز شمار معکوس عید رو میذاشتم .... جالب بود ولی بازدید رو آورد پایین!
امروز بعد از ماه ها با خودم خلوت کردم! تو تاب نشسم و با خودم دو دوتا چهارتا کردم و گفتم دیگه بالاتر از سیاهی که رنگی نیست باید سوخت و ساخت و باید ساخت ، فقططط ساخت .
با اولین حقوقم و البته با کمک مادر سرویس تختم رو گرفتم، میتونسم ساده بگیرم ولی چون در شرف ازدواج بودم گفتم همسر هم فیض ببره! انگار یه یادگار برای خونه ی مادر اینا گرفتم.. یه سرویس خوابه دو نفره...تنها سرویس تختی که برامون تو ایران میمونه!
تو این چند ماه به هیچ وجه پس اندازی نداشتم و فقط خرج کردم!! خرجای الکی ! یادمه وجیه میگفت کاش وقتی ایران بوده یاد میگرفته که اقتصادی بودن رو یاد میگرفته و استفاده میکرده! حالا من میخوام از تجربش استفاده کنم و از سال جدید پس انداز کردن رو حتی اگر کم هم باشه شروع کنم به امید خدا...
برنامه سال جدیدم اینکه بای بدم از باشگاه، از بچه هام و یک سره زبان بخونم برای امتحان! این هفنه که هفته ی اخر در این سال میخوام هر روز کلاس بذارم و کلی با بچه ها وقت بگذرونم ... آخر این هفته هم 4تاشون مسابقه دارن که پایان داستانه که امیدوارم بچه ها مدال بیارن تا پایان این داستان به زیبایی تموم بشه... میسپارم به خدا.. خدایا عزت و عابروم دسته خودت ...
- جمعه ۲۰ اسفند ۰۰ , ۲۰:۰۷