دنیای نرگس بانو

دختر شینا

آخرین غروب جمعه ی ماه مهر همراه شد با تمام کردن کتاب دختر شینا ...

عجیب این کتاب به غروب جمعه میخورد که بخوانی و یک دل سیر گریه کنی ...


قسمتی از کتاب اینقدر برایم آشنا بود که احساس میکردم قبل تر جایی دیده بودمش .. وقتی که سرچ کردم دیدم حدسم درست بود.. قبل تر از تلوزیون از همان گذرهای یهویی دیدم که الیکا عبدالرازقی و همسر دوست داشتنیش امید زندگانی دارن بخش هایی از این داستان را بازی میکنن .. البته یادم نمیاد چرا تا آخر ندیدم وچرا وقتی میدیدم به این فکر میکردم که چرا این زن شوهر اینجور داستانی رو بازی میکنن یا این بچه هایی که در فیلمن بچه های خودشان است یا نه ! اینقدر که این فوضولیم نذاشت درست درمون فیلم را ببینم !




خلاصه از آن دسته کتابهایی بود که هم معروف است .. هم پر فروش ..هم خواندنی .. هم درس گرفتنی ... هم درد داشت .. دردی عجیب !! و به قول قیصر امین پور :

هنوز

       دامنه دارد

                   هنوز که هنوز است

                                            درد

                                                  دامنه دارد .


راستی یادم رفت بگویم این کتاب مثل همه ی کتابهای دوره ی دفاع مقدس بوی توپ.. باروت.. شهادت ویتیمی میدهد.. فقط جنسش زنانه است .. دفاعش به نازکی جنس زن است... اینبار نگاهی دارد از همسر یک سردار شهید .. از چشم انتظاری های زنانه اش میگوید تا دوره ی بارداری اش و تنهاییهای غریبانه اش .. از خودخواهی مردها البته این بار در قالب فرمانده و دفاع از وطن ...


حتما بخوان ... شک نکن و حتما بخوان !




فقط یک گناه وجود دارد ، فقط یکی . آن هم دزدی است .


خب ، هر درسی که به ات می دهند ، سرجایش ؛ اما فقط یک گناه وجود دارد ، فقط یکی. آن هم دزدی ست. هر گناه ِ دیگری صورت ِ دیگر دزدی ست. وقتی مردی را بکشی ، زندگی را از او دزدیده ای. حق زنش را برای داشتن شوهر دزدیده ای. همینطور حق بچه هایش را برای داشتن پدر. وقتی دروغ بگویی ، حق طرف را برای دانستن راست دزدیده ای. وقتی کسی را فریب بدهی ، حق انصاف و عدالت را دزدیده ای. می فهمی؟ چیزی زشت تر از دزدی نیست.»


بادبادک باز / خالد حسینی


من نوشت :

فقط یک کتاب نبود ... دید جدیدی بود به اشخاصی که بی مهابا صدایشان میکنیم افغانی .. دردی بود که تازه اندکی از عمق دردش را بعد از خواندن این کتاب درک کردم ... زخمی بود که تازه به آن نمک زدن و سوزش رو آمد ... اشکاها بود که در پس بعضی از نوشته های این کتاب می آمد ... حالا دیگر بعد از خواندن این کتاب هر چشم بادامی زیبایی که ببینم .. هر جنگ زده ی فراری از طالبان را ببینم شاید توانستم اندکی از دردی که از جنگ چشیده است را در یابم ...


هنوز

       دامنه دارد

                   هنوز که هنوز است

                                            درد

                                                  دامنه دارد .

                                                                  قیصر امین پور


قسم به همان قران

تااااااااا بوددددددددده .... گفتم خداااااااااااااا....

هر غلطی هم که کردم .... گفتم خدااااااااااااااا.....

هر خوبی هم که کردم .... گفتم خدااااااااااااا......


نه دلم میاد دین و ایمونم بفروشم و نه دلم دیگه  با خداست ...

موندم درست وسط دودلی همیشگی ....

میگم همش خودم خراب کردم ...باشه قبول ... ولی اون خدایی که من میشناسم میتونه از اول همرو برام بسازه ... میتونه !

من دلبسته ی همون خدایی ام  که همیشه ته دلم باهام .. که همیشه آرامشم.... و من دل تنگ همون امام رضایی ام که همیشه براش بال بال زدم !!


ولی من امروز حتی برای یه لحظه قسم به قرانی خوردم که باورش از همان خداست که اگر حاجت روانشم همشونم ببوسم بزارم کنار و بگم همشون خرافاتی بود که از بچگی همراهم بودن !!


تلخ یا شیرین !! دلم عجیب شکست ...

در گذر زمان

حتی دلم برای سیستمم  تنگ شده بود ..

برای کلید کلید کردنهای پشت سرهمش ... برای تیک تیک صدای موسم ... اینقدری که این روزها درگیر روزگاربودم که خودمم فراموش کردم ... فراموش کردم که ده مهر تولدم بود ... که تولدم صبح شنبه اول هفته بود و یادهایی که فراموش شدن !! فراموش کرده بودم روزای خوبم بنویسم حتی تو سر رسیدم .... فراموش کرده بودم بنویسم از کتابهایی که تو این مدت خوندم .. از تلاش هایی که تو این مدت کردم و از روزگاری که گذروندم ...


من این روزها درگیر شدم و تا الان کم نیاوردم ... اجازه ندادم که کم بیارم .. نمیدونم انتهای این مسیر چیه فقط میدونم که بازم نباید کم بیارم که نباید کم بیارم که نباید کم بیارم ...


  نرگس ...                            

در حال آماده شدن برای مسابقات تیراندازی با کمان




به آرامی آغاز به مردن می ‌کنی
اگر سفر نکنی،
اگر کتابی نخوانی،
اگر به اصوات زندگی گوش ندهی،
اگر از خودت قدردانی نکنی..

به آرامی آغاز به مردن می ‌کنی
زمانیکه خودباوری را در خودت بکشی،
زمانی که نگذاری دیگران به تو کمک کنند..

به آرامی آغاز به مردن می ‌کنی
اگر برده‏ ی عادات خود شوی،
اگر همیشه از یک راه تکراری بروی
اگر روزمرّگی را تغییر ندهی
اگر رنگ ‏های متفاوت به تن نکنی،
یا اگر با افراد ناشناس صحبت نکنی..

تو به آرامی آغاز به مردن می ‏کنی
اگر از شور و حرارت،
از احساسات سرکش،
و از چیزهایی که چشمانت را به درخشش وامی ‌دارند،
و ضربان قلبت را تندتر می‌ کنند ، دوری کنی..

تو به آرامی آغاز به مردن می ‌کنی
اگر هنگامی که با شغلت یا عشقت شاد نیستی، آن را عوض نکنی،
اگر برای مطمئن در نامطمئن خطر نکنی،
اگر ورای رویاها نروی ،
اگر به خودت اجازه ندهی که حداقل یک بار در تمام زندگی‏ ات
ورای مصلحت ‌اندیشی بروی..

امروز زندگی را آغاز کن
امروز مخاطره کن
امروز کاری کن
نگذار که به آرامی بمیری.
آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan