دنیای نرگس بانو

شدن

شدن را میخواندم یا بهتر است بگویم (( میشل )) را میخواندم .

بانویی سیاه پوست با قدی بلند و لباس هایی آراسته و لبخندی پهن بر روی صورت شکلاتی رنگش (( میدانم گفتن این کلمه نژاد پرستانه است ولی دیگر  جایگزین این تشبیه بی غرضم نیافتم .))

میگویند آمریکا کشور فرصت هاست ! با خواندن این کتاب و گذراندن روزگار این بانوی شوخ و دوست داشتنی تازه درکش برایم ملموس تر میشود که در واقع این کشور بال پرواز بلندپروازگان است ، کشوری که این روزها درب ورودش را به روی هر ایرانی بسته است و مجلس سنایش در پی حذف این قانون می باشد .

کشوری که میتوان با درس خواندن در بهترین دانشگاهایش تا به بانوی اول بودن کشور قدرتمندی چون آمریکا رسید !

چه تضاد تلخیست مقایسه اش با تحصیل در بهترین دانشگاهای ایرانم ... دانشگاهایی که دانشجویانش سکوی پرش خود را فقط با با ترک این کشور متصورند ! 

دوستی برایم میگفت در دانشگاه هاروارد ، مجسمه ی جان هاروارد از تقدس بالایی برخور دار است ،بسیاری از خوانواده ها به کمپین این دانشگاه میرون تا پای این مجسمه که از جنس طلاست را لمس کنن و این را برای ورود فرزندانشان در این دانشگاه خوش یومن و مقدس میدانند ! درست است که دنیایی از خرافات مشابه لمس میله های امام زاده های ایران خود را به یاد خواهیم آورد ولی آنها این خرافات را در پی موفقیت تحصیلی فرزندانشان میخواهند ! و این برای ذهن مغشوش من به مراتب قابل احترام تر است .

میشل تلاش میکند که بگوید درس خواندن و تحصیل در دانشگاهای برتر من را به میشلی محبوب مبدل کرد و تا به انتهای کتابش از این مسیله میگوید و تکرار و تکرار و تکرار میکند .

در جایی از خاطراتش میگوید : " در دفترچه ام نوشتم من و باراک به درد هم نمیخوریم " احساسات زودگذری که در پس هر دعوا و بحثی در زوج ها دیده میشود و مهم آن است به گونه ای مدیریت شود که کنار هم صبوری کنند و مسیر موفقیتشان را شانه به شانه طی کنند و این دو در پی این مدیریت احوالات ناخوشایندشان تا به آنجایی رفتند که در نهایت تصویری از این زوج در گالری ملی واشنگتون را نصب کردند .

میشل در جایی از باراک میگوید : "مردی بلند قامت معتاد کار !" این را در پس شکست باراک در چاپ اولین کتابش میگوید...

در جایی دیگر از خاطره ی بیماری  دخترش و انتخابات هم زمان اوباما را در مجلس سنا میگوید ، روزی که باراک بین سیاست و مریضی فرزندش ، خانواده و بودن در کنار میشل را انتخاب میکند و در آن انتخابات شکست میخورد و مطبوعات دست به چاپ نشر مزخرافاتی چون خوشگذارنی باراک در سواحل هاوایی میزنند در صورتیکه او انتخابش خانواده بود و  برای من چیز عجیبی بود !

میشل تا به قبل از ریاست جمهوری باراک از شکست های گاه به گاه او حرف میزند و نشان میدهد این راه آسان نبود !

ویدویی های را از میشل در دنیای یوتیوب ، از سوشال نتورک فیلتر شده ی دنیای قوانین زمخت کشورم میبینم، مثلا او را در برنامه ی الن میبینم که میگوید و میخندد ، ادای باراک را در می آورد ، وجود این همه راحتی در حرف زدن و شوخی ها و خنده هایش در دلم حسرت این را می آورد که چه دنیای متفاوتی با سیاسمتداران کشور خودم دارد و یا  با زنان سرزمینم که با ورودشان به ورطه ی سیاست مورد احجاف نگاه های تنگ قوانین کشورم قرار میگیرند ! 

در جایی از کتاب خواندم که دخترش ساشا ، دختری که در کاخ سفید زندگی میکند در 15 سالگی در رستورانی در بخش صندوق دار مشغول به کار می شود و به وجود دخترش افتخار میکند . 

به یاد آن سیاستمداری می افتم که برای فرزندش ،مدرسه ای غیر انتفاعی جدایی ساخت ! به یاد آقا زاده هایی که با اقا زاده بودن هایشان عرصه را برای  افراد شایسته ی کشورم میبندن ! تصور کار کردن آنها در رستوران و افتخار والدینشان را چون شکافتن رود نیل توسط موسی نبی میبینم !

من چیزاهای عجیب غریب در این کتاب بسیار خواندم و هر بار دنبال کوچکترین شباهتی در بین بزرگان سیاسی کشور خودم بودم و نه تنها شباهتی پیدا نکردم بلکه چون خود را در حال دست و پا زدن در مردابی آشفته و بهم ریخته می یافتم .

آنهایی که بر تحریم چاپ کتابهای یهودی نویس تلاش میکنن بهتر است این کتاب را در صدر تحریمهای چاپ خود قرار دهند که عجیب چشم و گوش مردم را بر معنی کلمه ی دموکراسی باز میکنند و توقعات را بالا خواهند برد و قطعا این در راستای آنچه که آنها میخواهند نخواهد بود !

 

بی غرض ترین متن از دلنوشته ای در پی  خواندن یک کتاب ! 

نرگس مرداد 1399

به آرامی آغاز به مردن می ‌کنی
اگر سفر نکنی،
اگر کتابی نخوانی،
اگر به اصوات زندگی گوش ندهی،
اگر از خودت قدردانی نکنی..

به آرامی آغاز به مردن می ‌کنی
زمانیکه خودباوری را در خودت بکشی،
زمانی که نگذاری دیگران به تو کمک کنند..

به آرامی آغاز به مردن می ‌کنی
اگر برده‏ ی عادات خود شوی،
اگر همیشه از یک راه تکراری بروی
اگر روزمرّگی را تغییر ندهی
اگر رنگ ‏های متفاوت به تن نکنی،
یا اگر با افراد ناشناس صحبت نکنی..

تو به آرامی آغاز به مردن می ‏کنی
اگر از شور و حرارت،
از احساسات سرکش،
و از چیزهایی که چشمانت را به درخشش وامی ‌دارند،
و ضربان قلبت را تندتر می‌ کنند ، دوری کنی..

تو به آرامی آغاز به مردن می ‌کنی
اگر هنگامی که با شغلت یا عشقت شاد نیستی، آن را عوض نکنی،
اگر برای مطمئن در نامطمئن خطر نکنی،
اگر ورای رویاها نروی ،
اگر به خودت اجازه ندهی که حداقل یک بار در تمام زندگی‏ ات
ورای مصلحت ‌اندیشی بروی..

امروز زندگی را آغاز کن
امروز مخاطره کن
امروز کاری کن
نگذار که به آرامی بمیری.
آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan