دنیای نرگس بانو

برای او

سلام...

اومدم اینجا برای یک عزیز بنویسم...

عزیزی که بخشی از خاطرات وبم را در برگرفته بود...

او این روزها حالش خوب نیست، شرایط زندگی آزارش می دهد، مردی او را به بازی گرفته است که گاهی من را یاد کتاب همخانه می اندازد، در کتاب همخانه، پسرک با دختر ازدواج میکند و هر دو خشبخت به زندگیشان ادامه می دهند. ولی مدتی طول کشید تا این اتفاق بی افتد.

تو این روزها درگیر او شده ای.. هر شب خوابش را میبینی و از این موضوع گله میکنی... دوست دارم به تو بگویم که او می آید و تو را خوشبخت میکند ولی نمیتوانم چیزی بگویم چون هر حرفی از من چون زحری بر زخم های روحت است. مجبورم به تو بگویم فراموشش کن، بلاکش کن تا او به خودش بیاید و جای خالی تورا حس کند و نخواهد که تو را از دست بدهد.

صبور باش عزیز دل.. ایمان داشته باش که آفتاب زندگیت طلوع خواهد کرد و تاریکی دلت را روشن خواهد کرد. 

یا با او یا با هرکسی که حاله دلت با او خوب خواهد بود

به آرامی آغاز به مردن می ‌کنی
اگر سفر نکنی،
اگر کتابی نخوانی،
اگر به اصوات زندگی گوش ندهی،
اگر از خودت قدردانی نکنی..

به آرامی آغاز به مردن می ‌کنی
زمانیکه خودباوری را در خودت بکشی،
زمانی که نگذاری دیگران به تو کمک کنند..

به آرامی آغاز به مردن می ‌کنی
اگر برده‏ ی عادات خود شوی،
اگر همیشه از یک راه تکراری بروی
اگر روزمرّگی را تغییر ندهی
اگر رنگ ‏های متفاوت به تن نکنی،
یا اگر با افراد ناشناس صحبت نکنی..

تو به آرامی آغاز به مردن می ‏کنی
اگر از شور و حرارت،
از احساسات سرکش،
و از چیزهایی که چشمانت را به درخشش وامی ‌دارند،
و ضربان قلبت را تندتر می‌ کنند ، دوری کنی..

تو به آرامی آغاز به مردن می ‌کنی
اگر هنگامی که با شغلت یا عشقت شاد نیستی، آن را عوض نکنی،
اگر برای مطمئن در نامطمئن خطر نکنی،
اگر ورای رویاها نروی ،
اگر به خودت اجازه ندهی که حداقل یک بار در تمام زندگی‏ ات
ورای مصلحت ‌اندیشی بروی..

امروز زندگی را آغاز کن
امروز مخاطره کن
امروز کاری کن
نگذار که به آرامی بمیری.
آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan