دنیای نرگس بانو

خیلی سریع...

خیلی سریع همه چیز اتفاق می افتد ..

خیلی سریع ساخت و ساز حال پذیرایی تمام شد ...

خیلی سریع فرشها و وسایل حال پذیرایی برگشت به سر جای اولش و روز از نو و روزی از نو ..

خیلی سریع فرشهای کهنه رفتن و فرشهای جدید فقط به فاصله یک روز پهن شدن ...

خیلی سریع اتاق داداش کوچیک تکانده شد برای نوروز 95..

خیلی سریع مراسم نامزدی دختر عمو کوچک را این هفته انداختن و یه جورایی همه تو این یهویی شکه شدن ..

خیلی سریع در این وانفسای خانه تکانی و آشوب در طی چند روز خرید انجام شد ..

خیلی سریح بدون اینکه من بخوااهم صاحب دو دست لباس مجلسی ، یک کیف تبلت اسپرت ، یک دمپایی روفرشی گلبه ای و یک شال مجلسی شدم...

خیلی سریع مراسم نامزدی با تمرینات باشگاه قاطی پاطی شد ، واینقدر سریع بود که من تبلتمُ باشگاه جا گذاشتم ...

خیلی سریع محبوبه در تست بازیگری جلوی افخمی و ... موفق میشود و به عنوان 3 بازیگر فیلم جدید انتخاب میشود و کلی از تعاریفش ریسه رفتیم...

خیلی سریع مراسم  فرانه به خوبی و خوشی گذشت و چقدر عروسمان در آن لباس صورتی زیبا شده بود و چقدر مراسم خودمانی برگزار شد و چقدر دلتنگ یک عروسی خلوت بودم که آقایان هم در آن جمع نقشی داشته باشن..

خیلی سریع خیلی سریع خیلی سریع همه چیز اتفاق افتاد  ....

Never Give Up



خوب گاهی هم پیش میاد که هر چی تو سر کد میزنی نمیفهمی !!
هرچی میخوای پیش بری نمیره که بره !!
یاد حرف استادت می افتی که میگفت : "حتی اگر نفهمیدین 10 بار بنویسین ، حتما ده بار بنویسین ، حتماااااا"
نمیدونم اگر استاد این نمیگفت چه میکردم ، به چه امیدی ادامه میدادم ، وقتی یاد این جمله میافتم دل گرم میشم که استاد هم مادر زادی اپ ساز به دنیا نیومده !
برگه های کاغذُ برمیدارم و مینویسم ، پاک میکنم ، مچاله میکنم و شوت میکنم درون سطل آشغال ، بعد دلم میگیره که چندتا درختواسه یه همین برگ کاغذ به فنا رفته ، بعد عذاب وجدان میگیرتم ، دلم میسوزه ، با این حال محل نمیدم باز برگ کاغذا رو بر میدارم و مینویسم و میگم به درک و باز عذاب وجدان و روح لطیف و خبیث من !!

واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند



مهمترین پیغامی که از این کتاب گرفتم این بود (البته از زبان نویسنده ) :


کسانی که ساختارشکن هستند و حاضر نبودند وضع موجود را بپذیرند و در یک شرایط خاص همه چیز را زیر پا می‌گذاشتند، با تلاش و کوشش خودشان به جایی رسیدند و موفق شدند. 


اینقدر این کتاب معروف است و دست نوشته ی یک مرد بزرگ جغرافی دان است که نیازی به توصیه کردن خواندن این کتاب نمیبینم ، دوست ندارم در مورد کتاب هم بنویسم فقط از عمو جان محمد آقای عزیزم و همچنین عمو حسن دوست داشتنی ام تشکر میکنم که از دوره ی قبل از رمضان 94 من را با این کتاب آشنا کردن ومن به تازگی موفق شدم تا تمامش کنم، فقط بگویم که اگر قرار باشد کتابی را هدیه بدهم در بهره ی اول این را هدیه خواهم داد ....

(در رابطه با حل مشکل فرگمنتها..)


مزه ی هیچ شکلاتی  حتی با بهترین طمع با بهترین برند ، نمیتونه جایگزین مزه ی حل یک مسیله ای باشه که خودت به شخصه حلش میکنی!
ما برنامه نویسااااا هیچ چیز نمیتونه برامون جایگزین شیرینی رفع خط قرمز کدامون باشه !! 
ما برنامه نویسااا دنیای عجیبی داریم که فقط با یه مشت نوشته های در هم برهم دنیای کد نویسی حال میکنیم !!

ما برنامه نویسا ...
ما برنامه نویساا ... 
ما برنامه نویسااا....
براستی من جزو یکی از همین برنامه نویسا شدم ؟؟

همونا که پای سیستماشون ساعت ها میشینن ، با یک عینک پروفسری ، تق تق کلیدای کیبوردشون میزنن ...
از همونا که وقتی بچه بودم اداشون در می آوردم .. مثلا کیبوردِ شرکت داییمُ برمیداشتم و بدون اینکه سیمش به جایی وصل باشه  تق تق کیلیدا  رو میزدم و به اصطلاح اداشون در می آوردم !
برام جالب بود تو فیلماا این برنامه نویسا با یه صفحه ی مشکی اونم  پر از خطوط سبز رنگ چه جوری میتونن دوربینای یه پارک شادیُ هک کنن ، یا به فلان اطلاعات مدرسشون دسترسی داشته باشن

و من همچنان خودم باور ندارم که در این راهِ بی انتها وارد شدم !!

و باز من خودم را در این اول راه میسپارم به خدا !!
 خدایا پروژه بارونم کن ، رزومه بارونم کن : D
قربونت ، بووووس بووووس ..

قضاوت غلط ..




صداش میکردم "روانی خانم " 


رفتارش که پای تلفن اعصاب به هم ریز بود !

قبل از رفتن به اتاقش در دل گفتم : "روانی خانم گیر نده صلواااات" از جمله ی خودم که خندم گرفت ولی به هر نحوی بود اخمی به پیشونی انداختم و داخل شدم ، به روی خودم نیاوردم من همانم که دیروز با بد خلقیت پای تلفن جوابم را دادی ولی او شناخت ، دقیق هم شناخت!

برعکس آن خلق بدش ، برعکس آن صدایش ، آن غر غر عایش که ندیده ازش یه کارمند گیر گیرو تصورش کردم ،خیلی هم کار رابنداز بود ، دانشجو بود که دور تا دورش ریخته بودن و او باید کار تک به تکشان را راه می انداخت !ظاهرش از آن همه کار آشفته بود ! ولی میخندید ، شوخی میکرد ، روحیه میداد و ...


و من بودم با کلی قضاوت غلط و اسمی که برایش گذاشته بودم و اصلا به او نمیخورد "روانی خانم"!!


دل کندن


تاا به حال به دل کندن فکر کردی ؟
دل کندن از آنچه که سالها با آن زندگی کردی و خاطره داری ؟
دل کندن از خنده هایی که در کنار نزدیک ترین اطرافیانت داری ...
دل کندن از خانه ی مادربزرگی که هر هفته به دیدنش میروی ...
دل کندن از خیابان هایی که سالها از رانندگی رانندگانش گله داری ...
دل کندن از مسیری که هر روز روزهای فرد میروی تا به تمرینات باشگاهیت برسی..
دل کندن از مربی که چندسالیست به انتخاب خودت زیر نظرشی و او را دوست داری ....
دل کندن از صبح ، هوا ، حیاط خانه ی پدری، دوچرخه ی برادر کوچیکه ، لهجه ی شیرین مردمان شهرت ، کتابهای فارسی زبانی که تو کاغذهایش را با دستانت لمس میکری ، میبوییدی ، میخواندی ، دل کندن از خانه ی دوستت که دوست داشتی تا وفتی کم آوردی و دلت گرفت برای قه قه و خنده به آنجا دخیل شوی ، دل کندن از صدای بلندگوهای روضه ی رو مخی شهر کوچکت ، برای چهره ی چروکیده و دلنشین همسایه ات ، دل کندن از مادرت ، برادرت ، خاله ات و .....دل کندن از خیلی چیزهااا مثل کوچه ی خانه ی دوست که در ماشین ساعت ها مینشستیم و حرف میزدیم آن هم چه حرفهای دوست داشتنی ، از کار ، آینده ، درس، کنکور ، هدف و زندگی !!
من دل تنگ خواهم شد و دل کندن از همه ی اینها برایم سخت است ...

به آرامی آغاز به مردن می ‌کنی
اگر سفر نکنی،
اگر کتابی نخوانی،
اگر به اصوات زندگی گوش ندهی،
اگر از خودت قدردانی نکنی..

به آرامی آغاز به مردن می ‌کنی
زمانیکه خودباوری را در خودت بکشی،
زمانی که نگذاری دیگران به تو کمک کنند..

به آرامی آغاز به مردن می ‌کنی
اگر برده‏ ی عادات خود شوی،
اگر همیشه از یک راه تکراری بروی
اگر روزمرّگی را تغییر ندهی
اگر رنگ ‏های متفاوت به تن نکنی،
یا اگر با افراد ناشناس صحبت نکنی..

تو به آرامی آغاز به مردن می ‏کنی
اگر از شور و حرارت،
از احساسات سرکش،
و از چیزهایی که چشمانت را به درخشش وامی ‌دارند،
و ضربان قلبت را تندتر می‌ کنند ، دوری کنی..

تو به آرامی آغاز به مردن می ‌کنی
اگر هنگامی که با شغلت یا عشقت شاد نیستی، آن را عوض نکنی،
اگر برای مطمئن در نامطمئن خطر نکنی،
اگر ورای رویاها نروی ،
اگر به خودت اجازه ندهی که حداقل یک بار در تمام زندگی‏ ات
ورای مصلحت ‌اندیشی بروی..

امروز زندگی را آغاز کن
امروز مخاطره کن
امروز کاری کن
نگذار که به آرامی بمیری.
آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan