دنیای نرگس بانو

رنسانس

بعد چند وقت کتاب نخوندن و جریمه های مازادی که باید سر این مدت تاخیر به کتابخونه بپردازم باید عرض نمایم بلاخره یه کتاب دیگه هم خوندم !
این سومین جلد از مجموعه ی ۶۰ جلدی کتاب های *مجموعه تاریخ جهان* میباشد که میخونم ، خلاصه و مفید بدون ذکر جزییات میره سر اصل مطلب و خواننده را روشن میکند !!
از خوندن این جلد کتاب هم متوجه شدم اروپایی که ما داریم به این حال میبینیم به base از کتاب خوندن بالا اومده !! اول کتابخون شدن بعد دانشمند و متخصص بعد کلا یکی یکی بالا اومدن ولی پایش همون کتاب خونی بوده !! علاقه مند به علم ،هنر و....

 




این نوشته برای ۲۴ /شهریور/ ۹۵ میباشد که با تنبلی های اینجانب امروز به شیر رسید ... اجرکم عندالله

کسی که همه ی خواسته هایش را بدست نمی اورد ، لااقل به دست آوردنی ها را از دست نمیدهد


اینم از آخرین کتابی که خوندم ، همین امشب در واپسین ساعتهای پایانی ۲۱ مرداد تمومش کردم ...

ما که حرفی نداریم من باب این کتاب فقط اینجانب ترجیح میدم به جای اینکه هی چرا چرا بخونم برم دنبال راهکارش !!

اقای دکتر در این کتاب ما رو با ریشه های عقب افتادگیمون آشنا کردن تا که بیماری از اصل بشناسیم بعد از ته ببریمش !!

چیزایی که گرفتم این که نصف عقب افتادگیمامون به خاطر (دروغایی) که خیلی راحت میگیم !(مثل تارف کردنامون )

دلیل دیگه دو رو بازیامونِ که به شخصه در دوست همکار خانواده زیاد دیدم و هممونم داریم ، اینجانب که اصلا تو طالع بینیم هم اومده دو رو تشریف دارم !(مثال رانندگیامون و خیابونای خلوت و رعایت نکردن قانون )

دلیل دیگه هم اینکه آدم های خودپسندی هستیم ، نه بالاتر از خودمون میتونیم ببینیم نه پایین ترمون !(مثل هنر نزد ایرانی است و بس )

دلیل دیگشم اینه که کاملا جو گیریم !! (مثل مرگ بزرگان که با گوشی میریزیم بیرون بعد اصلا نمیدونیم کی مرده )

داشتم دنبال نقدایی میگشتم که من باب این کتاب بود ، برخوردم به این سایت و صحبتهای دوستان که چه دل پری دارن و از همه جا و همه چی ام که گفتن ماشالله، کلا از اون دسته ادمایی که میشینن فقط نق میزنن که جامعه فلان بی صال خوشم نمیاد چون دردی دوا نمیکنه ، حالمم تو این زمینه بهم میخوره ، ادمی باید از خودش شروع کنه بعد کم کم اطرافیانش و به ترتیب !!  


خوب بس است دیگر ! انشالله که خدا بخوادجلد  بعدیش که چه باید کرد ؟ رو بتونم بخونم !


# شاگردام جمعه ی هفته ی پیش مسابقه ی المپیاد داشتن و باز بردن و باز رو سفیدم کردن و باز شکر خدا ...

# فردا ۲۲ مرداد تولد دوست جونِ ! دوست مجازی اینجانب که 31 سالِ شد و من از تولد ۲۵ سالگی به بعد تبریک گویِ این روزم !



چه میکنددددد این رفیق (بوس بوس )

سلام علیکم ...

 

اخلاق چیز مرغی اینجانب تا همین چند دقیقه پیش ادامه داشت !! خدایی نمیدونم گاهی چم میشه ! اصلا داغون بودماا اینقدری که امروز یک کلیپ از عروسی یه دختر ترک دیدم که میرفت منزلگاه همسر و از پدر جدا میشد و گریه میکرد اینااا ، منم با دیدن این کلیپ با دختر زار میزدم  انگار که منم دارن میبرن تو حجله وووووووووووولی در این مواقع است که بعد از چند هفته رفیق فابت میاد و تو رو از این حس و حال نجات میده ، اونم چه جوری !!!؟؟؟؟؟ رفیقی که فقط تو دنیای مجازیِ و حتی یک بارم در دنیای واقعی ندیدیش ، رفیقی که اینقدر تو همین دنیای مجازی رفیق که یادت نمیاد گاهی که حتی در چند فرسنگی  باهاش برخورد نکردی! رفیقی که میدونی هست ولی نیست ، نسبیت انیشتن واسه این رفیق ما جواب میده یا بهتر از اصطلاح خانم طباطبایی عزیز استفاده نمایم و بگویم رفیق شیشه ایم

این رفیق جان ما بعد از چندین هفته مسافرت که با خواهر مریم و خواهر زاده های عزیزشون داشتن و از سفری که به بلژیک ، فرانسه و هلند و... داشتن برگشت فرمودن و اینجانب را بسیار مسرور کردن ، حال منم وقتی عوض شد که عکسای سفرش فرستاد و از اونجایی که دوست من اصلا اهل ریا میا نیست عکسایی رو فرستاد که به قول خودش شبیه مستر بین بود ... خیلی عکسای بامزه و پر روحیه ای داشت بخصوص با خواهر زاده هاش و فضایی که درش عکسارو گرفته بود عالی بود ، بسیار بسیار مسرور شدم و کلی روحیه عوض کردم و کلی هم به خل خل بازی هاش خندیدیم البته با هم ...

نمیدونم چه سری تو بود این رفیق که وقتی هم صحبت شدیم روح به روح شدم ، برای فوت عزیز خانمم همچین همین رفیق جان روحیه داد و حالم عوض کرد اینقدری که آروم شدم که جون داشتم برای ادامه حتی ریاضی کار کردن با داداشا ، حدودا ۷ روز دیگه تولدشه و من باز بار دیگر روز تولدش را تبریک خواهم گفت و این هفتمین تولدیِ که به این دوست جان عزیز تبریک میگویم و باور این همه سال دوستی برای عجیب الغریب است ...

خدایا ازت ممنونم که هست و این جور با بودش روح به روحم میکند .

امروز از دست رفیق ثانی که در دنیای واقعی رفیقیست فاب و چند ماهیست که وارد بازار نتورکینگ شده نیز دست به سرچ زدم و دیدم اوه اوه چه خبرست از نقدهایی که بر این کار شده است و حکم علما که این کار شرعا مجاز نیست ،فقط من در عجبم آقا جان اگر شرعا مجاز نیست پس این همه اشباع شده است را چه میخواهند کنند !! حالا یا چند ماه دیگر گندش در میاید و در همه اشان را تخت در تخت میکنن یا هم که رسما یه قانون شیک برایش در می آورن و رسما مجازش میکنن ، حالا بماند که وزارت صنایع معادن مجوز داده است و هنوز مجلس نظری نداده است اصلا دیگر فوضولیش به ما چه ، امیدوارم هیچ یک از دوستان از کرده ی خود پشیمان نشوند حالا هر کار که دارن میکنن بکنن !! فقط کار بکنن البته مجازش

خلاصه امروز زنگ آن رفیق ثالث زدم و موضوع شرع را برایش توضیح دادم ، گفتم اینجانب عمرا با رفیق ثانی  من باب این مسیله اختلات کنم ، لطفا تو در وسط جملاتت گوشه ای بیا تا شاید بیشتر دقت نمایند  ....

از شما دوستان کسی در رابطه با این پدیده ی چند ساله که عینهونهسیاه چاله ی فضایی  دارد ملت را به طرف خود میکشاند آگهی چیزی دارد تا ما را نیز روشن نماید که عایا صحیح است یا غلط !! البته فوضلیش به من نیامده صرفا جهت رفع کنجکاوی مایل به دانستن این موضوع هستم و همین و بس


و با تشکر از خودم به خاطر تایپ این پست و با تشکر از شما به خاطر وقتی که برای شر ورهای اینجانب گذاشتین ، دوستم وقت طلاست اینجور به چیزش نده  


حوصلم نمیکشه

وقتی ادم نات اصاب مصاب باشه که دیگه فرقی نمیکنه روز چه جوری براش بگذره ..

از صبح تاحالا اخلاقم چیز مرغی شده ...

دیشب تا صبح با صدیق بیدار بودیم و داشتیم چرت و پرت میگفتیم ، غیبت بچه ها میکردیم ، اینقدری که خودمون اروم شدیم ، بچه ها از وقتی ازدواج کردن افسرده شدن ، یکی از یکی بدتر ، به صدیق گفتم باید بهشون مهلت داد تا به خودشون بیان ، تا دوباره مثل قبل انگیزه داشته باشن برای زندگی !!و جواب گرفتن از کار نتورکینگ در آستانه ی یک ساله شدنشان ، من هنوز به جریانات نتورکینگ مشکوکم و احساس میکنم دوامی ندارد ...

 از این بگذریم ، میخوام یه اعترافی کنم و اینم اون که ؛ دیروز که رفته بودم سر تمرین، بچه ها که برای کاتا آماده میشدن خوب من باهاشون کاتا نزدم چون کمرم درد میگرفت ، البته ۱٪ کمر درد داشتم ،۹۹٪ کاتا بلد نبودم و جریتم نداشتم به سنسی جان بگم  حس یه بچه مدرسه ای داشتم که مریضی رو بهانه کرده برای فرار از درس و مشق تو این سن سال حس چندش آوری بود


دیروز اومدم عکس (باران) گذاشتم گوشه ی پروفایلم، هیچکی نبود که نپسرسه این بچه ی کیه و من در جواب بگم --> ذوستم الا رو یادتونه ، ایشون کوچولوشونه !

۳شنبه ای با مهدیه رفتیم تربیت بدنی تکلیف جناب باشگاه همکار را روشن نماییم، طبق معمولم که مدیر باشگاه همراهی ننمودن ما را ، ما هم تن خود سر وداده و کار خود را پیش بردیم ! تشم جز نصیحتی چند از مدیر مسیول بانوانان چیزی عایدمان نشد ! همین !بعد از اون مهدیه همرام اومد باشگاه و دید چه جوری با بچه ها کار میکنم ، عصر سر تمرین بهم ایراد گرفت که نرگس چرا سر بچه ها داد میزنی ، اینکه داد بزنی هنر نیست اگر راست میگی با پنبه سر ببر !!

سنسی خودمون  داد نمیزنه  فقط تیکه میندازه اینقدری که ادم میریزه بهم ، برا مثال؛ الهام که جعبه شیرینی عروسی داداشش آورده بود و پرسیدیم سنسی به چه مناسبتِ؟ اشاره کرد به الهام و گفت این توفه آورده یعنی خاک تو سر الهام که فقط خندید ، والا


امروز با تنفگ داداش کوچیکه جلد کتاب یکی از کتابام جر واجر کردم و بسیار و بسیار از این حرکت در کف خود لیز خوردم و ماندم

بعد از یک هفته ی مدید از برد بچه ها به لج باشگاه رقیب و همکاران ، بنری تهیه نموده و نایب قهرمانی را به خودمان و مجموعه ی باشگاه تبریک عرض نمودیم ، باشد که این رهِ قهرمانی همچنان استوار ادامه یابد

امروز یه سوتی دادم و اینکه وقتی پیغام ها رو از گروهای تلگرام حذف میکردم فکر میکردم به کل پاک میشه و تازه فهمیدم نه فقط از گوشی خودم پاک میشه ! و بعد اینقدر تو گروه فمیلی ناله زدم که فهیم داستان خیط کاری نوید رو در گروه بچه های دانشگاه تعریف کرد و تازه خدا رو شکر کردم آنچنانم سوتی ندادمااااا،نوید خیلی بد خدیج داغون کردااا حیف که نمیتونم بتعریفم



بهترین عملکرد یک شاگرد بهترین نوع تشکر محسوب میشه ....

دیروز از این مورد حرفی نزدم تا پست سورپرایزی بزارم ...

امروز شاگردام مسابقه داشتن ، البته فقط ۶تا شون ، از این ۶تا هم ۴تا شون اول تا سوم شدن ...

زهرا و محدثه اول، الناز دوم ، مبینا سوم ، کف قشنگروووو بیار بالاااا...

در وهله ی اول خدا را بسیار شاکرم که بازم سرفرازمون کرد ، خودم میدونم که خدا چقدر تو این مورد بهم لطف کردِ .

در وهله ی دوم ؛ درستِ که بچه ها مقام آوردن و کم نزاشتن و دمشونم در این رابطه خیلی گرمِ ولی برای من مهم برخورداشون بود ، همدلیشون ، رفاقتاشون ، خنده هاشون ، سربه سر گذاشتناشون ...

لذت داشت خنده ها و شوخی های الناز و زهرای عزیزم و شیطنتهای تک به تکشون ...

خدا رو در این رابطه بسیار شاکرم و باز هم شاکرم و باز هم شاکرم که این چنین موقعیت هایی را برایم فراهم کرده است تا لذت ببرم از این حس زیبای شاگرد داشتن ...

و امروز من پی بردم بهترین نوع تشکر برای یک دبیر ، استاد ، مربی ، بهترین عملکرد در رابطه با آموزششان است ، بهترین عملکرد یک شاگرد بهترین نوع تشکر محسوب میشه ....

خدا حافظ ما و تک به تک شاگردانم باشود .. با تشکر ...


به آرامی آغاز به مردن می ‌کنی
اگر سفر نکنی،
اگر کتابی نخوانی،
اگر به اصوات زندگی گوش ندهی،
اگر از خودت قدردانی نکنی..

به آرامی آغاز به مردن می ‌کنی
زمانیکه خودباوری را در خودت بکشی،
زمانی که نگذاری دیگران به تو کمک کنند..

به آرامی آغاز به مردن می ‌کنی
اگر برده‏ ی عادات خود شوی،
اگر همیشه از یک راه تکراری بروی
اگر روزمرّگی را تغییر ندهی
اگر رنگ ‏های متفاوت به تن نکنی،
یا اگر با افراد ناشناس صحبت نکنی..

تو به آرامی آغاز به مردن می ‏کنی
اگر از شور و حرارت،
از احساسات سرکش،
و از چیزهایی که چشمانت را به درخشش وامی ‌دارند،
و ضربان قلبت را تندتر می‌ کنند ، دوری کنی..

تو به آرامی آغاز به مردن می ‌کنی
اگر هنگامی که با شغلت یا عشقت شاد نیستی، آن را عوض نکنی،
اگر برای مطمئن در نامطمئن خطر نکنی،
اگر ورای رویاها نروی ،
اگر به خودت اجازه ندهی که حداقل یک بار در تمام زندگی‏ ات
ورای مصلحت ‌اندیشی بروی..

امروز زندگی را آغاز کن
امروز مخاطره کن
امروز کاری کن
نگذار که به آرامی بمیری.
آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan