دنیای نرگس بانو

ادب رزمی


شروع باشگاه رفتن من از سال ۷۸ الی ۷۹ بود !
مسیر زیادیُ پیاده میرفتم تا خودم به اولین مجموعه ی بزرگ شهر کوچکم برسونم ! مجموعه از دوقسم تشکیل شده بود ! قسمت چمن که مخصوص بچه های فوتبال بود و قسمت سالن که با تشک های مخصوص کشتی پر شده بود !
قسمی که در اون کار میکردیم هیچ شباهتی به باشگاه کاراته نمیداد ! کلا هیچ امکاناتی هم نداشت ! حتی پنجره های رنگ رنگی که با روزنامه پوشونده شده بودند حاکی از این بود که این سالن حتی برای خانم ها هم برنامه ریزی نشده است !
تا سال ۸۵ که حکم کمربن مشکی ام را بگیرم  محیطهای ورزشی زیادی دیدم ! بابت باشگاه شهرهای اطراف زیادی رفتیم و با مربی ها و شاگردهای مختلفی برخورد داشتیم ! در این برخوردها هرکس که محبت میکرد و با انصاف بیشتری برخورد میکرد بعد از سال ها محبتش در دلمون و فراموش نشده ! انگار که به خاطر همون یه ریز محبتشون ته دلمون موندگار شدند ! بودند شخصیت هایی که به اصطلاح ارشد تر بودند یا مثلا بزرگتر که با غرور و غد بازی های بچگانشون میخواستند ( من ) بوندنشون اثبات کنن ! و زهی خیال باطل که همیشه چرخ روزگار به مراد نمیچرخد و همان هایی که مثلا ارشد بودند به کناری زده شدند و ماها که در اون دوران کوچولو بودیم حالا برای خودمان بزرگ شدیم و شاگرد تربیت میکنیم و شاگردامون با شاگرداشون برخورد دارند! انگار این گرد بودن کره ی زمین فلسفه اش همین رسیدن آدم به آدم است که در یک مدار منظم تکرار نشدنی میچرخد میچرخد میچرخد !
چند سالی بین باشگاه رفتنم وقفه افتاد ! دلم برای باشگاه میتپید ! دلم با کاراته بود ! کاراته واژه ی مقدسیست که هرکس در این بادیه پا نهاده مقدس بودنش را درک میکند ! رشته های رزمی خاصیتی دارند که اگر پِیَش به تنت بچسبد دل کندن از آن برایت سخت خواهد شد ! حتی اگر سالها بین آن وقفه بی افتد !
سال ۹۰ بود که باشگاه رفتن مجدد من استارت جدیدی زد ! در آن سال ها باشگاه مربیٍ سابقم دیگر در شهر کوچکم برگزار نمیشد و من مجبور بودم پی اتوبوس را به ن بمالم و کشان کشان خوردم را به آن سوی شهر برسانم برای رسیدن به (تمرین) ...
در طی آن ۵سال دوری مربی امان ازدواج کرده بود ! در آن دوره ی استارت مجدد من baby درونی در بطن مربی ام لقد میزد و ایجاد مزاحمت میکرد ! با وجود این مزاحمت ها هم مربی پایه امان بود هم شاگردهای کم و سیریشش !
شهریور سال ۹۱ من به اولین مسابقات کشوری خودم فرستاده شدم ! به معنای واقعی کلمه کسب تجربه کردم و برگشتم ! واز پی این تجربه تصمیمی بود که تا به الان نفعش را دیدم !
به خاطر عملکرد ضعیفم مسر شدم تا مربی ام را عوض کنم ! تصمیمی بسیار منطقی و دور از رسم و ادب ورزشکاری !
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
به آرامی آغاز به مردن می ‌کنی
اگر سفر نکنی،
اگر کتابی نخوانی،
اگر به اصوات زندگی گوش ندهی،
اگر از خودت قدردانی نکنی..

به آرامی آغاز به مردن می ‌کنی
زمانیکه خودباوری را در خودت بکشی،
زمانی که نگذاری دیگران به تو کمک کنند..

به آرامی آغاز به مردن می ‌کنی
اگر برده‏ ی عادات خود شوی،
اگر همیشه از یک راه تکراری بروی
اگر روزمرّگی را تغییر ندهی
اگر رنگ ‏های متفاوت به تن نکنی،
یا اگر با افراد ناشناس صحبت نکنی..

تو به آرامی آغاز به مردن می ‏کنی
اگر از شور و حرارت،
از احساسات سرکش،
و از چیزهایی که چشمانت را به درخشش وامی ‌دارند،
و ضربان قلبت را تندتر می‌ کنند ، دوری کنی..

تو به آرامی آغاز به مردن می ‌کنی
اگر هنگامی که با شغلت یا عشقت شاد نیستی، آن را عوض نکنی،
اگر برای مطمئن در نامطمئن خطر نکنی،
اگر ورای رویاها نروی ،
اگر به خودت اجازه ندهی که حداقل یک بار در تمام زندگی‏ ات
ورای مصلحت ‌اندیشی بروی..

امروز زندگی را آغاز کن
امروز مخاطره کن
امروز کاری کن
نگذار که به آرامی بمیری.
آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan