دنیای نرگس بانو

افسردگی نهفته

ما بین صحبتای من و ریحانه !!! اون وسط مسطااا 

اشاره کردن به اینکه من از خشم اون رفتار رو از خودم نشون دادم!!!

به جملش که فکر میکنم میبینم خشم نبود !! و اصلا خشمی در کار نبود و قطعا برداشت اشتباه ریحانه جان بود !! و این اولین باری نیست که ریحانه جان با تمام ظرافت و هوش بالا و همدلی بی نهایتش اشتباهی رو مرتکب میشه!!

بحث سر الویت ها بود !! اینکه دیگه اون گروه و جمعش الویت من نبود... دلحواه من نبود!! شاید درست نباشه با این صراحت بگم ولی من به یک باره وارد داستانی شده بودم که هر قدم جدی تر و پیچیده تر میشد و احساسی که داشتم این بود که در اون جمع شخصی نیست که من رو درک کنه!! 

درگیری های ذهنی به حدی بود که مغزم رو در حال انفجار میدیدم و اون گروه و صحبتای بی در و پیکر که شبیه ما قبلش نبود باعث به هم ریزی آرامش مغزی من بود !!! 

شاید بگین خب، بهترین راه حل این بود که گروه تلگرامی رو میوت میکردی و اصلا چک نمیکردی و نمیخوندی!! این راه شاید به نظر درست و آسون جلوه کنه ولی برای منی که از دوره ی ارشد، عادت به چک اون گروه داشتم، کار آسونی نبود که این عادت چند ساله رو ترک کنم!! تنها راهش رو برای خودم حذف اون گروه میدونستم.

 

خوب یا بد !! میخواستم بذارم کنار .... شاید به شکلی قطع رابطه دیده بشه !!

 

یه وقتایی برای خودم هم ترسناکه که اینقدر با صراحت از حذف آدم های زندگیم بگم !! از کسایی که به ظاهر دوست صمیمی بودن ولی به راحتی حذفشون کردم چون فاصله ای رو بین دنیاهامون دیدم!! این رو بارها گفتم و بازم تکرار میکنم، وقتی در ده سالگی، عزیزترین همبازی و عضوی از خانوادت رو به یک باره از دست میدی، یادمیگیری که خیلی به آدم ها وابسته نباشی و هر موقع که نیاز دیدی ازشون فاصله بگیری البته به نیت آرامش خودت!

عزیزی از اون جمع دوستانه تولدم رو با کادوی ارسالی تبریک گفت که من بنا بر صلاح دید، حتی پاسخی به تبریک هاش ندادم و میدونم چه دردی داره این حرکت و امیدوارم درک کنه که من با توجه به شرایط و احترام به شریک جدید زندگیم اجازه ی این کار رو نداشتم. 

 

این نکته رو اینجا ذکر میکنم:

شرایط الان من، کاملا متفاوته با شرایط قبل ازدواجم!! 

من الان با شخصی همراه شدم که حساسیت ها و ظرافت های خودش رو داره که طبیعتا من این موارد رو کاملا درک میکنم، چون خودم به شخصه حساس تر و شکننده ترم!!

دنیای نرگسی که این روزها زندگیش رو میسازه با نرگس دوره ی مجردی کاملا متفاوته... این یعنی دغدغه ها و استرس های متفاوت !! 

به قول واله که تو پیجس نوشته بود: تلاش میکنم برای زنده بودن!!! این روزهای منم شاید به از این جمله نباشه هر چند گفتن تنهای این جمله بهم احساس ناشکری میده و مجبورم کرد کتاب ((افسردگی نهفته)) رو بخونم.

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
به آرامی آغاز به مردن می ‌کنی
اگر سفر نکنی،
اگر کتابی نخوانی،
اگر به اصوات زندگی گوش ندهی،
اگر از خودت قدردانی نکنی..

به آرامی آغاز به مردن می ‌کنی
زمانیکه خودباوری را در خودت بکشی،
زمانی که نگذاری دیگران به تو کمک کنند..

به آرامی آغاز به مردن می ‌کنی
اگر برده‏ ی عادات خود شوی،
اگر همیشه از یک راه تکراری بروی
اگر روزمرّگی را تغییر ندهی
اگر رنگ ‏های متفاوت به تن نکنی،
یا اگر با افراد ناشناس صحبت نکنی..

تو به آرامی آغاز به مردن می ‏کنی
اگر از شور و حرارت،
از احساسات سرکش،
و از چیزهایی که چشمانت را به درخشش وامی ‌دارند،
و ضربان قلبت را تندتر می‌ کنند ، دوری کنی..

تو به آرامی آغاز به مردن می ‌کنی
اگر هنگامی که با شغلت یا عشقت شاد نیستی، آن را عوض نکنی،
اگر برای مطمئن در نامطمئن خطر نکنی،
اگر ورای رویاها نروی ،
اگر به خودت اجازه ندهی که حداقل یک بار در تمام زندگی‏ ات
ورای مصلحت ‌اندیشی بروی..

امروز زندگی را آغاز کن
امروز مخاطره کن
امروز کاری کن
نگذار که به آرامی بمیری.
آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan