دنیای نرگس بانو

چهل نامه کوتاه به همسرم

--خستگی نباید بهانه یی شود برای آنکه کاری را که درست می‌دانیم، رها کنیم و انجامش را مختصری به تعویق اندازیم.

 

--قهر، دو قفله کردن دری ست که به اجبار، زمانی بعد، باید گشوده شود، و هر چه تعداد قفل‌ها بیشتر باشد و چفت و بست‌ها محکمتر، در، ناگزیر، با خشونت بیشتر گشوده خواهد شد.

 

--هرگز از کودکی خویش آنقدر فاصله مگیر که صدای فریاد‌های شادمانه اش را نشنوی یا صدای گریه‌های مملو از گرسنگی و تشنگی اش را…اینک دستهای مهربانت را به من بسپار تا به یاد آنها بیاورم که چگونه باید زلف عروسک‌ها را نوازش کرد.

 

سه جمله‌ی بالا از نویسنده، فقط مثال‌هایی از او بود که بدانی نادر ابراهیمی قبل از اینکه یک نویسنده باشد، یک life coach زندگیست و خط به خط رمان‌ها و کتاب‌هایش با تو از نگاه خویش، مسیر زندگی را نشان می‌دهد به شکلی که  در انتها به مضمون نامه‌ی چهلمش برسی  و با خود بگویی من نیز این‌چنین زندگی کردم.

 

اگر با این نویسنده آشنایی ندارین و کتابی از او نخوانده‌این، پیشنهاد من، خواندن کتاب "آتش بدون دود" اوست، آلنی و مارالی که نویسنده در کتابهایش از آن‌ها دم می‌زند در آن چند جلد یافت می‌شوند و قطعا با اندیشه، شیوه‌‌ و قدرت مباحثه‌ی نویسنده در آن کتاب آشنا خواهین شد.


و اما این کتاب که هر نامه‌اش برای من شبیه انداختن قرص طراوت روح بود در هر صبح؛ خلاصه‌ای از آنچه از کتاب‌های گذشته‌ی نویسنده خواندم، بود. انگار نویسنده بخشی از آن‌ها را به شکل جزوه و نکات مهم در آورده تا تو گاه گاه مطالب را دوره کنی.

 

این کتاب قطعا برای من تمامی نخواهد داشت و بارها بارها، نامه‌هایش را از سر خواهم خواند. این کتاب خاطره‌ی خواندن‌های من در مسیر رفت و برگشت دانشگاه یا کافی‌شاپ رفتن با دوستم است که می‌نشستیم و فیلم میگرفتیم و از طراوتش به به چه چه می‌کردیم.

 

نویسنده در آخرین نامه‌اش در جایی نوشته است: ای کاش به آنجا رسیده باشم که رهگذران، بر سنگ گورم، شاخه گلی بگذارند . از کنارم همچنان که زیر لب به شادی آواز می‌خوانند بگذرند؛ و این نیز آرزوی شخصی نیست. این ((ای کاش)) را برای همه‌ی مسافران این سفر محتوم می‌خواهم.

 

و من به عنوان یکی از خواننده‌های آثار او می‌گویم شک نکن برای من رسیده‌ای و با گل‌های هم اسمم بر سر مزارت با خاطرات کتاب‌هایت خواهم آمد.

محمد StigMatiZed
۲۱ بهمن ۹۹ , ۰۱:۵۹

عجب

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
به آرامی آغاز به مردن می ‌کنی
اگر سفر نکنی،
اگر کتابی نخوانی،
اگر به اصوات زندگی گوش ندهی،
اگر از خودت قدردانی نکنی..

به آرامی آغاز به مردن می ‌کنی
زمانیکه خودباوری را در خودت بکشی،
زمانی که نگذاری دیگران به تو کمک کنند..

به آرامی آغاز به مردن می ‌کنی
اگر برده‏ ی عادات خود شوی،
اگر همیشه از یک راه تکراری بروی
اگر روزمرّگی را تغییر ندهی
اگر رنگ ‏های متفاوت به تن نکنی،
یا اگر با افراد ناشناس صحبت نکنی..

تو به آرامی آغاز به مردن می ‏کنی
اگر از شور و حرارت،
از احساسات سرکش،
و از چیزهایی که چشمانت را به درخشش وامی ‌دارند،
و ضربان قلبت را تندتر می‌ کنند ، دوری کنی..

تو به آرامی آغاز به مردن می ‌کنی
اگر هنگامی که با شغلت یا عشقت شاد نیستی، آن را عوض نکنی،
اگر برای مطمئن در نامطمئن خطر نکنی،
اگر ورای رویاها نروی ،
اگر به خودت اجازه ندهی که حداقل یک بار در تمام زندگی‏ ات
ورای مصلحت ‌اندیشی بروی..

امروز زندگی را آغاز کن
امروز مخاطره کن
امروز کاری کن
نگذار که به آرامی بمیری.
آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan