دنیای نرگس بانو

غرنامه !

فاطمه ترانه ی معین گذاشته ، آهنگی که میگه ( برات بهترین ها رو میخوام ،واسه اولین بار فهمیدمت و...) منم یخورده دلم گرفته ! 
اصلا معلوم نیست دقیقا داستان چیه و با خودم چند چندم ! 
برای اولین بار غرورم گذاشتم کنار احوال فرهاد پرسیدم ! نه اینکه خیلی برام مهم باشه نه فقط چون فرهاد خیلی اقاست ، گفتم ببینم این بشر دو پا کجاست که نیست ! میدونین وقتی حرف میزنه آیه نازل میشه انگار ، همه سکوت میکنیم و هرچی فرهاد بگه ،حرفش میشه حجتی که بر همه تموم میشه در این حد ! تاحالا چند بار مچم گرفته درست لحظه ای که دوست نداشتم کسی بدونه در چه احوالی به سر میبرم ....

ماه رمضون کلا سیستممون ریخته بهم ! شب و روزمون گم کردیم ! تا 8 صبح بیداریم ! تا 4 عصر میخوابیم ! باقیشم یا میخوریم یا پا سیستمیم یا ...

یه حرکت خفنی که زدیم این بود که یه جلسه قران خودمونی با زندایی و همخونه برداشتیم ... خدا ازمون قبول کنه مخصوصا وقتایی که مجبوریم برای ساکت کردن جوجه های دایی آهنگ بزاریم بعد خودمون قران بخونیم ! یا وقتی جوجه ها میان با چادر روسریامون بازی میکنن یا مثلا بهترین صحنه ، تغذیه ی یدونه از همین جوجه هاست ...

هنوز دلم به خاطر معدلم درد میگیره !! یه جورایی اینقدر ناامیدم میکنه که هرچی دربری میخوام بار استادم کنم ولی میدونم که خطایی که کردم اینقدر بزرگ بود که نمره ی من تا این حد افتزا بده و چقدر که با الف بودن معدلم بازی کرد !!

خوب بعد مدتها یه غر نامه نوشتم فکر کنم کافی باشه ....


ایشون هم جزو کتابایی ان که خوندم که میتونم بگم چقدر خوب بود ... بخشی از بریده هاش گذاشتم تو کانالم و راسی این کتاب پیشنهاد فرهاد بود و چقدر خوب بود ... 7 جلد بود که تقریبا از بهمن ماه سال 97 شروع کردم و فروردین 98 تمومش کردم ... مارال و دکتر آلنی دو شخصیت ترکمنی حتما در ذهنم خواهند ماند و از اینکه 3 ماه از زندگیم با زندگینامشون گذروندم راضی ام از خودم ...



ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
به آرامی آغاز به مردن می ‌کنی
اگر سفر نکنی،
اگر کتابی نخوانی،
اگر به اصوات زندگی گوش ندهی،
اگر از خودت قدردانی نکنی..

به آرامی آغاز به مردن می ‌کنی
زمانیکه خودباوری را در خودت بکشی،
زمانی که نگذاری دیگران به تو کمک کنند..

به آرامی آغاز به مردن می ‌کنی
اگر برده‏ ی عادات خود شوی،
اگر همیشه از یک راه تکراری بروی
اگر روزمرّگی را تغییر ندهی
اگر رنگ ‏های متفاوت به تن نکنی،
یا اگر با افراد ناشناس صحبت نکنی..

تو به آرامی آغاز به مردن می ‏کنی
اگر از شور و حرارت،
از احساسات سرکش،
و از چیزهایی که چشمانت را به درخشش وامی ‌دارند،
و ضربان قلبت را تندتر می‌ کنند ، دوری کنی..

تو به آرامی آغاز به مردن می ‌کنی
اگر هنگامی که با شغلت یا عشقت شاد نیستی، آن را عوض نکنی،
اگر برای مطمئن در نامطمئن خطر نکنی،
اگر ورای رویاها نروی ،
اگر به خودت اجازه ندهی که حداقل یک بار در تمام زندگی‏ ات
ورای مصلحت ‌اندیشی بروی..

امروز زندگی را آغاز کن
امروز مخاطره کن
امروز کاری کن
نگذار که به آرامی بمیری.
آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan