دنیای نرگس بانو

نیمه تمام از سفری به دیارم !

از سشنبه هوای مشهد به شدت الوده شد .. روز چهارشنبه به زور سرفه و حالت تهوع بیدار شدم و کلاس نرفتم کلا تا روز جمعه پام از خونه بیرون نذاشتم ! فاطمه هر وقت رفت بیرون با سردرد برگشت خونه ! 

جمعه خونه ی خاله زینتشون دعوت بودیم، بعد یه دور حرم رفتن و تماس با عموی بزرگ که اومده بودن راهی خونه ی خاله شدیم ، اکثرا بودن و دیدار فامیل عجیب به دلم نشست مخصوصا وقتی فاطمه ی عموها و پریسانش دیدم.. این وسط جلوی خاله فریبا از دهنم در رفت که مامان فاطمه راضی شده کلی خوشحال شدن و سوژه ی حرفهای دوباره و نظرات متفاوت دوستان شد ! 

شبش با فهیمه و همخونه راهی خونه ی عمو اینا شدیم و تا صبح اونجا بودیم و مثل دوره ی قدیم شب زنده داری کردیم ... البته فرقش با گذشته ونگ ونگ بچه ها بود که گاه گاهی مجبور میکردن ماماناشون بلند شن و دنبالشون راه بی افتن ..

دایی برای یکشنبه بلیط گرفت برام و من ساعت 10 صبح با پرواز کاسپین اومدم یزد ، سینوزیتام که اوت کرده بودن تو هوای گند مشهد همون ورودی یزد به شدت بهتر شدن ...

اولین شب اومدنم به یزد رفتم دیدن فامیلای مادر که جلسه ی قران دارن هرشب و از همه قشنگتر که پنشنبه خونه ی ما بود و فهمیدم چرا مادر یک کوچولو اصرار داشت من حتمن این هفته خودم برسونم یزد !

روز بعدشم با فتانه و حسانه و ریحانه و فاطمه که تازه از مشهد برگشته بود رفتیم یزد گردی و کلی با گشت گذار تو خیابون مسجد جامعه و میدون میرچخماق بسی تایم سپری کردیم ... این وسط ریحانه و حسانه روزه بودن و غذا هندی سفارش دادیم که از دماغمون در اومد بس یا تیز بود یا بدمزه ! اسماشونم بامزه بود مثل پاپاجی !! پالت پنیر .... 

این سری با یزد گردی تفاوت بین یزد و مشهد دیدم ! یزد شهری که به هر  صورت زیباترین شهر دنیاست ! با مردمی فوق العاده دوست داشتنی و باز و خاص ! فکر میکنم شهرهای توریستی مردمی با فرهنگ تر از هرجای دیگه دار ! ساده تر و باز تر ...

فردای اون روز رفتم دیدن ریحانه و شانس من که همون روز مهمونی از پایتخت داشتن و نشد که بشه که با هم کلی حرف بزنیم و یخورده کمکش کردم  و کلی کتاب ازش گرفتم که نویسنده ها همه پایلو بودن و راهی خونه شدم ....

یک شبم جلسه خونه ی سایمشون رفتم که یک خونه ی قدیمی خوشگلی بود و فوق العاده گرم ... راسی یادم اومد که بکم فشار اب خیلی کم شده ! یزد من شدیدا دچار بحران اب شده ! خدایا رحم کن ...

پنشنبه قرار بود برم باشگاه که تایم رفتن اشتباه کردم و  نرسیدم البته قبلش بگم که درگیر یه داستان خانوادگی شدم که جدیدا برای خانوادمون پیش اومده ، موضوع مربوط میشه به طلاق یکی از اشنایان نزدیک که به صورت خیلی یهویی بود ! اینقدر یهویی که کل اوضاع کل خانواده بهم ریخته ! خلاصه پدر و دختر این خانواده باهم بحث کرده بودن و رفتیم که اوضاع رو ردیف کنیم که من اصلا موقعیت جوری ندیدم که حرفی بزنم و برای اولین بار سکوت کردم و اضهار فضل نکردم !
 
بعد از این داستان جاموندن من از باشگاه مهدیه لطف کرد برای دیدنم اومدش  که جا داره بگم دمش گرم معرفت و مهربونی و لطفش و چقدر خوشحالم کرد ! گله داشت از بچه ها و مثل همیشه شاد و پر روحیه و فقط کمی خسته از روزگار بود ! 

اون شب جلسه ی قران با حضور جمعی از فامیل برگزار شد و هم صحبتی با یکی از پسرعموهای مادر به نام ابوالفضل بهم کلی چسبید مخصوصا اون قسمتی که گفت چندتا کار بزرگ کردی و رفتی و کسی هم قدرت ندونست و تازه وقتی رفتی فهمیدن کی بودی و چه کردی و ازم خواست مادر تنها نزارم ! 



ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
به آرامی آغاز به مردن می ‌کنی
اگر سفر نکنی،
اگر کتابی نخوانی،
اگر به اصوات زندگی گوش ندهی،
اگر از خودت قدردانی نکنی..

به آرامی آغاز به مردن می ‌کنی
زمانیکه خودباوری را در خودت بکشی،
زمانی که نگذاری دیگران به تو کمک کنند..

به آرامی آغاز به مردن می ‌کنی
اگر برده‏ ی عادات خود شوی،
اگر همیشه از یک راه تکراری بروی
اگر روزمرّگی را تغییر ندهی
اگر رنگ ‏های متفاوت به تن نکنی،
یا اگر با افراد ناشناس صحبت نکنی..

تو به آرامی آغاز به مردن می ‏کنی
اگر از شور و حرارت،
از احساسات سرکش،
و از چیزهایی که چشمانت را به درخشش وامی ‌دارند،
و ضربان قلبت را تندتر می‌ کنند ، دوری کنی..

تو به آرامی آغاز به مردن می ‌کنی
اگر هنگامی که با شغلت یا عشقت شاد نیستی، آن را عوض نکنی،
اگر برای مطمئن در نامطمئن خطر نکنی،
اگر ورای رویاها نروی ،
اگر به خودت اجازه ندهی که حداقل یک بار در تمام زندگی‏ ات
ورای مصلحت ‌اندیشی بروی..

امروز زندگی را آغاز کن
امروز مخاطره کن
امروز کاری کن
نگذار که به آرامی بمیری.
آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan