یهو بارونش شدید شد !! اولش فقط یه صدای رعد برق بود ، موقع رفتن دانشگامونم نم نم بارونش عاشقانه بود بعد نمیدونم چی شد که وحشی شد ! خیس اب شدیم ! فاطمه زنگ ابولفضل زد بیاد دنبالمون ! چقدر خوبه که هست ! دایی هم برامون شله اورد !
نتونستیم استاد راهنما رو ببینیم ، الان دو هفتست ندیدیمش ! مقاله هامونم اماده نیست !
دیروز مهمون داشتیم از خود صبح که بیدار شدم شروع کردم به مرتب کردن خونه ! بعد زندایی و دو تا پسرای ماهش اومدن! عرفان فوق العاده شیطنت کرد و کلی باهاش فیلم دیدیم و بازی کردیم، بلندمون میکرد برقصیم حالا فک کن ایام فاطمیه و یه مامان حساس!
عصرش یک ساعت خوابیدم و همون یک ساعت کافی بود که سیر خوابم کنه و تا ۶ صبح خوابم نبره ! خورد خوراک خواب کلا بهم ریخته ! این ماه که بگذره خدا رو شکر همه چیز نرمال میشه ! مشکل از یه جایی اب میخوره که نمیشه واضح توضیح داد ! اون ور سال انشالله اوکی میشه ... خدا خیلی بزرگ و هوام دار ...
- سه شنبه ۱ اسفند ۹۶ , ۰۰:۳۷