همیشه این موقع از روز از جمعه هاکه میشد ،من خونه ی عزیز خانمم بودم ...
یا داشتم کتاب میخوندم یا روی مبل افتاده بودم چرتکی میزدم ...
قبلش باید خیالم از سماور راحت میبود که تا بیدار میشم یا میشن چای حاضر باشه ...
ظرفهای ناهار هم باید حتما شسته میشدن و ظرفشویی خالی میبود و اینها قانون های نانوشته ای بودند که باید عملی میشدن ...
اگر قرار بود یه روز از زندگیم با نظم جلو بر فقط خونه ی عزیز خانمم بود و اونم روزای جمعه ....
عزیز خانم دلم برات تنگ شده...
نرگس ۳ شهریور ۹۶
۱۷:۲۸
- جمعه ۳ شهریور ۹۶ , ۱۷:۲۸