هر چند وقت یک بار در یک خونه دختر دمه بخت زده میشه برای امر خیری که در نظر او شر مطلق !!!
شری که نق نوق خانواده در پیش دار...
نصیحتهای پی در پی !!!
تو این شرایط اون عدد بی صحاب شناسنامت که ما بین این صحبتا چوب میشه و مرتب به سرت کوبیده میشه ، انگار این عدد هرچه بزرگتر بشه عمق جهنم زندگی تو هم بیشتر میشه ! انگار گناه در گناه برای تو پاشیده میشه !!
امروز که بحث کردم ! دعوا کردم ! حرف زدم ! متهمم شدم به این که از فلان جای فیل افتادم ! از حرفهای ناروایی که شنیدن پشت سرم و من اندکی برام ارزشی ندار ! از سربار بودنم بی مسیولیتیام !!! از گریه های پدرم ! از فلان بی صال و ....
چه جوری و به چه زبونی بگم که من نمیخوام این ارامشی که الان حس میکنم و با چنگ دندون دارمش به هر طریقی از بین ببرمش ! اونم با دستای خودم و یه تصمیم احمقانم !!
میگن بپذیر که دیگری رو خوشبخت کنی ! چه جوری یکی دیگه رو خوشبخت کنم که خودم با خودم نمیدونم چند چندم !! چه جوری !!
هی میگم خدا خدا خدا !!! معلوم نیس سرش با کدوم بندش گرم که نه جواب میده نه محلی میزاره !
من نه اون بنده ی خوب خدام که وحی بهم بده نه بنده ی بد خدا که کامل ترکم کن ! این وسط مثل وقفه های کامپیوتری هرچند وقت یک برا یادش من می افته ! و یه دست نوازشی به سرم میکشه !
بارها و بارها گفتم میسپارم به خدا ..فقط خدا ...
یه درسی که از این شرایطای متفاوت گرفتم این بود که سکوت و شنیدن بهترین نعمتی که میتونی داشته باشی ... فقط سکوت ! این بار جوابی نخواهم داد ! فقط کار خودم میکنم ! این بار از ته دلمم میگم (به درک)
- جمعه ۲ تیر ۹۶ , ۱۷:۲۹