دنیای نرگس بانو

داروتُ بده دکتر جون !

این سرماخوردگی طولانی که اولش با یک گاز گرفتگی نسبتا خفیف در باشگاه شروع شد، داستانی شده و دو هفته ای است زجر کشم میکنه و من هر روز صبح که پا میشم منتظرم تا کمترین بهبودی در احوالم نمایان شود که نمیشود !
خانوادگی بیمه ی تامین اجتماعی هستیم ،باید برای رفتن به انجا قبلش حتما تماس بگیریم تا نوبتمان دهند بعد تشریف فرما شویم ! مثلا مادر جان که چند روز پیش داداش بزرگه رو برده بود و قبلش تماسی نگرفته بود قبولش نکردند گفتند خانم حتما باید تماس میگرفتین ! مادر جان ما هم میروند دمه در ساختمان ، تماس میگیرند همانجا یه نوبت میگیرند و بدون اینکه خم به ابرو بیاورند میروند برای ویزیت ! به همین بی مزگی که تعریف نمودم ..میدانید قانون قانون است حتی اگر بند یک تماس تلفنی و نمره گیری باشد ! کاش مادر جان همانجا جلوی چشم خودشان تماس میگرفت بعد گرفتن یک شماره و بعد پذیرفتنشان ...
اینقدر بداهه گویی دارم وسط نوشته هام که از اصل داستان دور میشوم .. خواستم این را بگویم که رفتیم ساختمان تامین اجتماعی برای دیدن دکتر مشایخی عزیز که ماسکی بر صورت زده بودند و تند تند مریض ویزیت میکردند ... از احوالات اکثر عزیزان کنار در اتاق دکتر مشخص بود جدیدا این مرض مد و همه گیر شده است ... دکتر که نگاهی بهمان انداخت از طریق اتوماسیون اداری بدون اینکه در دفترچه چیزی بنویسد و خط پزشکی اش را در دفترچه ام به یادگار بگذارد لیست داروهایمان را به داروخانه ساختمان فرستاد ! و من اصلا متوجه نشدم که حتی دفترچه ام را مهر امضا زد یا نه !
بعد از ویزیت دکتر به سمت داروخانه ی ساختمان رفتیم و منتظر شدیم صدایمان کنند تا داروها رو بگیریم ! نوبت به من که رسید خود را جاکش از صندلی کردم و رفتم طرف ان تیکه سوراخ نیمه دایره ای که مثلا کیسه ی داروهایم را بگیرم .. دستم را که دراز کردم چیزی جز یک سبد ندیدم ! از نگاه آن اقای عینکی نسبتا عبوس متوجه شدم که باید محتویات سبد را شخصا داخل لایلونی که کنارش است بگذارم ! از رفتارشان بسا تعجب نموده و برای در اوردن حرصشان و خالی شدن کرم خود داروها را یکی یکی ، دانه دانه ریختم در نایلون و این مابین از هر دانه دانه نیم نگاهی به اقای عبوس می انداختم که اگر معنی نگاهم را میفهمید یحتمل هرچی فحش بلد بود بارم میکرد !
واقعیت را بخواهین من همچنان در کف رفتار و برخورد آن اقایان دارو بده هستم ! مثلا چی میشد خودشان داروها را در کیسه میکردند و تحویل میدادند ! مگراینها برای دارو دادن به ملت درس نخوانده اند پس این حرکتشان چه بود ؟! شاید چون بیمه بودیم و رفته بودیم مفت خوری همچین برخوردی داشتند یا واقعا دلیل دیگری داشت !
به هرحال از رفتارشان خوشم نیامد ! و من همچنان یک سرماخورده ام که روز اول داروهایم را به وقت نمیخوردم و یا بهتر بگم اصلا نخوردم و حالا که بدتر شدم تایمر گوشی ام را فعال کردم تا دقیقا به وقتش بخورم نکند که به از این شوم که هستم ! در غیر این صورت راه کج کرده و به دکتر خانوادگی خودمان میروم نه به ان ساختمان بیمه ی تامین اجتماعی که مجبور شوم داروها را خودم داخل لایلون بگذارم ! :|
مـــهـ ـیـا ر
۲۹ بهمن ۹۵ , ۱۶:۱۱
انتی بیوتیک باید همیشه سر وقت خورده بشه :)

پاسخ :

خورده نشد دیگه .. جاش در نهایت دو تا آمپول خرده شد !
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
به آرامی آغاز به مردن می ‌کنی
اگر سفر نکنی،
اگر کتابی نخوانی،
اگر به اصوات زندگی گوش ندهی،
اگر از خودت قدردانی نکنی..

به آرامی آغاز به مردن می ‌کنی
زمانیکه خودباوری را در خودت بکشی،
زمانی که نگذاری دیگران به تو کمک کنند..

به آرامی آغاز به مردن می ‌کنی
اگر برده‏ ی عادات خود شوی،
اگر همیشه از یک راه تکراری بروی
اگر روزمرّگی را تغییر ندهی
اگر رنگ ‏های متفاوت به تن نکنی،
یا اگر با افراد ناشناس صحبت نکنی..

تو به آرامی آغاز به مردن می ‏کنی
اگر از شور و حرارت،
از احساسات سرکش،
و از چیزهایی که چشمانت را به درخشش وامی ‌دارند،
و ضربان قلبت را تندتر می‌ کنند ، دوری کنی..

تو به آرامی آغاز به مردن می ‌کنی
اگر هنگامی که با شغلت یا عشقت شاد نیستی، آن را عوض نکنی،
اگر برای مطمئن در نامطمئن خطر نکنی،
اگر ورای رویاها نروی ،
اگر به خودت اجازه ندهی که حداقل یک بار در تمام زندگی‏ ات
ورای مصلحت ‌اندیشی بروی..

امروز زندگی را آغاز کن
امروز مخاطره کن
امروز کاری کن
نگذار که به آرامی بمیری.
آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan