دنیای نرگس بانو

آباج لطفا باش ! :(

اهای خانم اپراتوری که با لحن بی تفاوتی میگویی(( مشترک مورد نظر در دسترس نمی باشد )) لطفا هر طور شده مشترک را پیدا کن و تولدش را تبریک بگو ... آخر هر سال او به من و من به او تبریک میگفتم حتی اگر خانواده هایمان فراموش میکردن ما همدیگر را فراموش نمی کردیم .. به او بگو نرگس که روزگاری خاطراتی را برایش ساخته است منتظر شنیدن صدایش است و  این همه دوری و فاصله و رفتن در لاکش را درک نمی کند و بگو برای صحبت با او دل تنگ شده ام  بگو روزگاری او تنها کسی بود که خطاب میشد آجی ! و تنها کسی بود رازهای درگوشی ام را میشنید و محرم تک به تکشان بود ...


از او بپرس این همه فاصله از برای چه ؟


روزی به من گفت : آبجی دخترا وقتی ازدواج میکنن دنیاشون متفاوت میشه ازشون انتظار نداشته باش که مثل سابق باشن ...

گفتی که این دوری کردن های الانت را توجیح کرده باشی ؟‌!  تا بهانه برای دلخوری های آینده ام را ضمیمه کرده باشی؟ ...

میدانم روزی اینجا را خواهی خواند و گله های من را خواهی شنید .. همیشه پایه ثابت شنیده ها و نوشته های بی سر و تهم بودی ...برای همین با افتخار میگویم این پست مخاطب کاملا مشخصی دارد ..این پست مخصوص خواننده ای کاملا معلوم است نه مجهول .. خواننده ای که در چند کیلومتری من است و از دل در چند فرسنگیِ من ! این پست فقط برای تو است آجی الی عزیزم ... یا دوست خوبم راضیه جان ...

اسمت بیناگر تمام صفات توست .. همیشه راضی میزدی ..از همه چیز ... دلی داشتی به وسعت یک آسمان .. بچگی های زیادی را در قبالت داشتم و تو با تمامی صبرت با همه اشان کنار آمدی و ماندی ...

آباج به نظرت روزی جور میشود که یک بار دگر باهم سفری به جنوب داشته باشیم ... پایگاه الغدیر .. پشت ساختمانش را یادت است .. کاغذی را نوشتیم بعد چالش کردیم ... چقدر ساده فکر بودیم که در خیال خود پنداشتیم به زودی به این مکان خواهیم برگشت و حالا ۶ سال از آن کاغذ مدفون و آن شب زیبای کویری میگذرد و ما دگر بار نتوانستیم برویم که برویم ! به نظرت کاغذمان هنوز همانجاست ؟ سالم است ؟

دلم برای کافیشاپ رفتن هایمان تنگ شده است ... یادت است آن روز که رفته بودیم شیرموز خوری ..دیدیم پول همرایمان نیست ... از اول تا اخر شیر موز خوری هی فکر میکردیم و هی حرف میزدیم که چه خاکی تو سرمان بریزیم ! و در نهایت تصمیم گرفتیم طی بکشیم ؟

 

آباج بیست سالگیِ من را پرنگ کرده بودی و الان نیستی ... دلم برای حرف زدنهای یواشکی نصف شب با هنسفری و کامپیوتر و یاهو تنگ شده است ... صبح تا شبمان را میدانستیم حتی تعداد رفت برگشت های دستشویی هایمان را !

 

چه کسی باعث این همه فاصله بین من و تو شد ؟ حتی اگر خودمان هم باشیم از این اشتباه نمیگذرم !

 

آباج یادت است قبل از امتحان سیستم عامل ، آن صبح سرد و استرس و یخبندان صبح ، من و تو چه شیک در دستشویی دانشگاه جیغ زدیم و ریلکس بیرون زدیم و دیگران چه چپی ما را نگاه میکردن ؟

 

آباج خاطرات سالهای پیش من خط به خطش حضور پررنگ توست و حالا فقط جای خالی ات است که کلمات از نبودت نق میزنند

آباج باش .. حضورت را کم رنگ نکن ... من اگر بخواهم در این پست از بودنهایمان بگویم خودش برای خودش وبی میشود جدا ... آباج بیا یک بار دیگر پله به پله صمیمتمان را با هم دور کنیم .. از همان دبیرستان تا به حال که کم رنگ شده است .. آباج بیا یک باردیگر در حیاط خانه امان .. نزدیک دستشویی که مینشستیم درس بخوانیم و به خل خلی این انتخابمان میخندیدیم بنشینیم و تمام خاطرات و عکس هایمان را دور کنیم ...

آباج لطفا باش ! :(


ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
به آرامی آغاز به مردن می ‌کنی
اگر سفر نکنی،
اگر کتابی نخوانی،
اگر به اصوات زندگی گوش ندهی،
اگر از خودت قدردانی نکنی..

به آرامی آغاز به مردن می ‌کنی
زمانیکه خودباوری را در خودت بکشی،
زمانی که نگذاری دیگران به تو کمک کنند..

به آرامی آغاز به مردن می ‌کنی
اگر برده‏ ی عادات خود شوی،
اگر همیشه از یک راه تکراری بروی
اگر روزمرّگی را تغییر ندهی
اگر رنگ ‏های متفاوت به تن نکنی،
یا اگر با افراد ناشناس صحبت نکنی..

تو به آرامی آغاز به مردن می ‏کنی
اگر از شور و حرارت،
از احساسات سرکش،
و از چیزهایی که چشمانت را به درخشش وامی ‌دارند،
و ضربان قلبت را تندتر می‌ کنند ، دوری کنی..

تو به آرامی آغاز به مردن می ‌کنی
اگر هنگامی که با شغلت یا عشقت شاد نیستی، آن را عوض نکنی،
اگر برای مطمئن در نامطمئن خطر نکنی،
اگر ورای رویاها نروی ،
اگر به خودت اجازه ندهی که حداقل یک بار در تمام زندگی‏ ات
ورای مصلحت ‌اندیشی بروی..

امروز زندگی را آغاز کن
امروز مخاطره کن
امروز کاری کن
نگذار که به آرامی بمیری.
آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan