دنیای نرگس بانو

حذف ادم های اضافی !

یه روز پا شدم رفتم کتابخونه ، روبروی قفسه های پر از کتاب وایسادم، یه نگاه گذری به همشون کردم و بی هدف بینشون سرکی کشدیم ... انتخاب انتخاب انتخاب ...  بین اون همه کتاب یکی رو برگزیدن کار سختی بود .! قبل تر ها دوست خوبم راضیه که از رمان خوان های حرفه ای بود لیستی از بهترین رمانها را برایم ردیف میکرد تا من همان اندک وقتم را برای گذران رمانهای بیخود نزارم ... از فاز رمان که در امدم دیگر من ماندم تنهای تنهاااااا در دنیای عظیم کتابها !

نمیدانم بگم از آن اتفاق چند ماه گذشت که مسیولین کتابخانه تماسی گرفتن من باب دعوت به نشست کتابخوانی ... برای اولین بار بود اسم یه همچین دورهایی را حتی می شنیدم ..

۲۱ اردیبهشت اولین نشست کتابخوان ما شروع شد ... استقبال گرم بانوان عزیز شهر کوچکم حتی مسیولین کتابخانه را متعجب کرده بود انقدر که همه امان را به زور چراغ خاموش کردن و در بستن از کتابخانه بیرون کردن ... ادمهایی که در آن نشست حضور داشتن از مدیر بازنشسته تا دانش اموز پشت کنکوری بودن که همگی یا با کتاب بودن یا مشتاق شنیدن ان .. ادم هایی که پر بودن از اطلاعات یا به قول دوستان  آدم های فرهنگی و با ثواد تشریف داشتند ! البته نه از لحاظ مدرک !

نشستهای بعدی هم یکی یکی برگزار شد ... نشست قبلی  ماه پیش بود که متاسفانه حوصله ام نکشید تا آن را ثبت کنم ..نشستی که شلوغ تر بود و ریحانه ی عزیزم در آن حضور داشت ... ریحانه جان دوست مهربان و مشاور من که در همین نشست ها با او آشنا شدم ... همین چند روز پیش هم صرفا برای دیدنش به منزلش رفتم ...این اولین بار بود که بدون دعوت به منزل دوستی  میرفتم ...

اشنایی من با خانم طباطبایی دیگر بانوی عزیزی که با داشتن ۵۵ سال سن خط فاصل اعداد شناسنامه را شکستیم و الان جزو دوستان خوبم محسوب میشوند و صد البته که با داشتن فاصله ی سنی رعایت حالشان واجب است ولی هم صحبت که شویم فاصله ی سنی را به تمسخر میگیریم !

حالا به جای مهمانی های دوستانه که سال ها بود از دوره ی دبیرستان با بچه ها میگرفتیم و در نهایت با کم لطفی یکی از عزیزان کل این دورهمیا بهم خورد ، دورهمیایی این چنینی دعوت میشوم و در رفت و برگشت این محفل حدالقل مخزن اطلاعات و دوستهای کتابم بیشتر میشوند ! محفل هایی که نه دیگر بحث مادر شوهر است و نه بحث مدل بچه بزرگ کردن است نه تمسخر در اموری هر چند کوچک نه آدمهایی که احساس کنی با تو فاصله ای زیاد دارند !

میدانی تا ادم های اضافی را از زندگیت حذف نکنی انگار  قرار نیست  خداوند جایشان را با دیگر ادم های جدید برایت پر کند و چقدر من با این نشستهادرست بعد از آن ضد حال پی به این داستان بردم ...


من در این نشستها سکوتی که نیازم بود را یاد بگیرم رایاد گرفتم ..تمرینش کردم و امروز از پس همه ی آن تمرین ها سربلند بیرون آمدم و چقدر جای ریحانه ی عزیزم خالی بود تا ببیند که نرگس در این مدت چه تغیری کرده است و چند قدم بزرگتر شده است ....


نیمه سیب سقراطی
۲۱ بهمن ۹۵ , ۲۰:۰۲
دلم کتاب خوندن خواست نرگس  ...
شنبه برم کتابخونه :)

پاسخ :

چقدر خوبه متنم یه همچین هوسی به دلت انداخت ...
کتاب قشنگات به منم معرفی کن یکتا جان...
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
به آرامی آغاز به مردن می ‌کنی
اگر سفر نکنی،
اگر کتابی نخوانی،
اگر به اصوات زندگی گوش ندهی،
اگر از خودت قدردانی نکنی..

به آرامی آغاز به مردن می ‌کنی
زمانیکه خودباوری را در خودت بکشی،
زمانی که نگذاری دیگران به تو کمک کنند..

به آرامی آغاز به مردن می ‌کنی
اگر برده‏ ی عادات خود شوی،
اگر همیشه از یک راه تکراری بروی
اگر روزمرّگی را تغییر ندهی
اگر رنگ ‏های متفاوت به تن نکنی،
یا اگر با افراد ناشناس صحبت نکنی..

تو به آرامی آغاز به مردن می ‏کنی
اگر از شور و حرارت،
از احساسات سرکش،
و از چیزهایی که چشمانت را به درخشش وامی ‌دارند،
و ضربان قلبت را تندتر می‌ کنند ، دوری کنی..

تو به آرامی آغاز به مردن می ‌کنی
اگر هنگامی که با شغلت یا عشقت شاد نیستی، آن را عوض نکنی،
اگر برای مطمئن در نامطمئن خطر نکنی،
اگر ورای رویاها نروی ،
اگر به خودت اجازه ندهی که حداقل یک بار در تمام زندگی‏ ات
ورای مصلحت ‌اندیشی بروی..

امروز زندگی را آغاز کن
امروز مخاطره کن
امروز کاری کن
نگذار که به آرامی بمیری.
آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan