رنگی رنگی ِِ.مداد رنگی ...
بازی بازی ..قایم موشک بازی ...
بکش بکش ...نقاشی....
چه تجربه ی باحالیِ اگه با دستِ مخالف باشِ ..
چه حس نوییِِ خرچنگ غورباقه نوشتن !
دکتر لوسیا میگه دستِ مخالفت کودک درونتِ..بزار خوش باشِ ...
دلت برا بچیگیات اگه پر کشیدِ , این کتاب بخون ...
بعدها نوشت:
به درخواست ریحانه جان من باب این کتاب بیشتر توضیح دادم :
سلام بانو ریحانه جان
بزرگ شدم،نیم قد کشیدم و سالهاست پابرهنه تو حیاط ندوییدم ، اینقدر بزرگ شدم که واسه خرید یه بسته مداد رنگی هیچ بهانه ای نداشتم,براای گل بازی هم خجالت میکشیدم ولی ته ته دلم حسرت همه ی اینا به دلم بود که با خوندن این کتاب شهامت انجامشون پیدا کردم ،یه حس باحالی داشت که فکر کنم آخرین بار در ۱۰ ۱۲ سالگی تجربشون کرده بودم ..دکتر لویسا میگه اون درون تو که حسرت همه ی این بهانه ها براش مونده, یه طفل معصومیِ که ندیدش میگیریم و با همه ی بزرگ شدن شخص خودت اون همونجور یه کوچولو باقی موندِ...پیشنهاد داد با دست مخالفم این کوچولوی پر بهانه رو بکشم که کشیدم ... اون گوشه ,بالای کتاب سمت چپ ..یه پسر بچه ی تقس شیطون ِِ زبون دراز ...کتاب بیدار میکنِ واسه برگشت زدن به این کودکی که زندست ...کودکی که خودمونیم و این خود در خود فراموش شده است ...کوچولوی درونی که بی توجه به اعداد شناسنامه هنوز یه بچه باقی مونده و دلش توجه میخواد ..توجه ای که منجر به دوست داشتن خود خودمون, ایجاد لحظه های ناب برای خود خودمون میشه ...
این کتاب فرصتی برام فراهم کرد که به بهانه ی تکنیک دست مخالف به عنوان کودک درون و دست موافق به عنوان والد ، چند دقیقه ای دست خودم بگیرم یه جا بنشونمش و سنگام باهاش وا بکنم ...حاصلش شد چند خطِ خرچنگ غورباقه که کلمه به کلمش پر از حرف بود و حرف..
این کتاب یه جور خوددرمانیِ... یه جور خود دوستیِ... ماحصلشم یه چند نقاشی و یه چند دست نوشته بد خطِ که بی شک به یادگار نگه خواهیم داشت ...
پرحرفی کردم و سرتون به در اوردم ...تشکر از وقتی که گذاشتین
- دوشنبه ۲۷ دی ۹۵ , ۱۹:۳۰