عمرا اگه فکر میکردم مربی بودن اینقدر شیرینِ ...
عمرا اگه به ذهنمم خطور میکرد که شاگردانم میشن جانی جانان من ...
یه وقتایی که از خودمم شاکی ام همین خنگولانم میشن استامینفون کدیینم ...
یه خنده ی تک به تکشون میشه آنتی بیت تک به تک ِغم غصه یِ دلم..
همین ..همین شاگرد خنگولای پر سر صدام که امروز برای پلی کردن یه اهنگ نیم ساعت وقت گذاشتن دست آخرم اهنگ نخوند که نخوند و کاشف به عمل اومد که صدای ضبط قطع کرده بودن .. همینااا؛همین خنگول جانان من ....
دم از مسابقات کشوری میزدن ... طبعشون بالاست .. رد کمربند پاییننُ میخوان گوسفند سر ببرن !
سر کمیته هاشونم که حسابی شیطنت میکنن ...
۴تاشون باهم تو یه کلاسن (فاطمه .. زهرا .. مبینا .. محدثه) ... وسط کاتا زدنشون ؛وقتی یه لحظه روتُ بر میگردونی یه جفتک برا هم میندازن ... انگار عادت کردن به جفتک پرونی ....
هر جلسه که میان یه تخم دو زرده ای کاشتن .. یا دستشون تو گچ یا پاشون ... موقع نرمش فقط باید سخنرانی کنم که اینقدر جانگولک بازی در نیارن تو مدرسه ....این فلان شدهای بدنتون کارش دارین برا یاشگاه !!
با همه ی این اوصاف ..همین خنگول جانان من روح به روحم میکنن ....
انشالله که خداوند سایمُ براشون مستدام گرداند ... آمین :D
- شنبه ۱۸ دی ۹۵ , ۱۷:۳۳