دنیای نرگس بانو

حوصلم نمیکشه

وقتی ادم نات اصاب مصاب باشه که دیگه فرقی نمیکنه روز چه جوری براش بگذره ..

از صبح تاحالا اخلاقم چیز مرغی شده ...

دیشب تا صبح با صدیق بیدار بودیم و داشتیم چرت و پرت میگفتیم ، غیبت بچه ها میکردیم ، اینقدری که خودمون اروم شدیم ، بچه ها از وقتی ازدواج کردن افسرده شدن ، یکی از یکی بدتر ، به صدیق گفتم باید بهشون مهلت داد تا به خودشون بیان ، تا دوباره مثل قبل انگیزه داشته باشن برای زندگی !!و جواب گرفتن از کار نتورکینگ در آستانه ی یک ساله شدنشان ، من هنوز به جریانات نتورکینگ مشکوکم و احساس میکنم دوامی ندارد ...

 از این بگذریم ، میخوام یه اعترافی کنم و اینم اون که ؛ دیروز که رفته بودم سر تمرین، بچه ها که برای کاتا آماده میشدن خوب من باهاشون کاتا نزدم چون کمرم درد میگرفت ، البته ۱٪ کمر درد داشتم ،۹۹٪ کاتا بلد نبودم و جریتم نداشتم به سنسی جان بگم  حس یه بچه مدرسه ای داشتم که مریضی رو بهانه کرده برای فرار از درس و مشق تو این سن سال حس چندش آوری بود


دیروز اومدم عکس (باران) گذاشتم گوشه ی پروفایلم، هیچکی نبود که نپسرسه این بچه ی کیه و من در جواب بگم --> ذوستم الا رو یادتونه ، ایشون کوچولوشونه !

۳شنبه ای با مهدیه رفتیم تربیت بدنی تکلیف جناب باشگاه همکار را روشن نماییم، طبق معمولم که مدیر باشگاه همراهی ننمودن ما را ، ما هم تن خود سر وداده و کار خود را پیش بردیم ! تشم جز نصیحتی چند از مدیر مسیول بانوانان چیزی عایدمان نشد ! همین !بعد از اون مهدیه همرام اومد باشگاه و دید چه جوری با بچه ها کار میکنم ، عصر سر تمرین بهم ایراد گرفت که نرگس چرا سر بچه ها داد میزنی ، اینکه داد بزنی هنر نیست اگر راست میگی با پنبه سر ببر !!

سنسی خودمون  داد نمیزنه  فقط تیکه میندازه اینقدری که ادم میریزه بهم ، برا مثال؛ الهام که جعبه شیرینی عروسی داداشش آورده بود و پرسیدیم سنسی به چه مناسبتِ؟ اشاره کرد به الهام و گفت این توفه آورده یعنی خاک تو سر الهام که فقط خندید ، والا


امروز با تنفگ داداش کوچیکه جلد کتاب یکی از کتابام جر واجر کردم و بسیار و بسیار از این حرکت در کف خود لیز خوردم و ماندم

بعد از یک هفته ی مدید از برد بچه ها به لج باشگاه رقیب و همکاران ، بنری تهیه نموده و نایب قهرمانی را به خودمان و مجموعه ی باشگاه تبریک عرض نمودیم ، باشد که این رهِ قهرمانی همچنان استوار ادامه یابد

امروز یه سوتی دادم و اینکه وقتی پیغام ها رو از گروهای تلگرام حذف میکردم فکر میکردم به کل پاک میشه و تازه فهمیدم نه فقط از گوشی خودم پاک میشه ! و بعد اینقدر تو گروه فمیلی ناله زدم که فهیم داستان خیط کاری نوید رو در گروه بچه های دانشگاه تعریف کرد و تازه خدا رو شکر کردم آنچنانم سوتی ندادمااااا،نوید خیلی بد خدیج داغون کردااا حیف که نمیتونم بتعریفم



II ELVOMIN
۱۳ مرداد ۹۵ , ۱۹:۵۸
 بچه ها از وقتی ازدواج کردن افسرده شدن...

خیلی با حال بود اصن یه وعضی!!!

پاسخ :

:)))))

آره اصلا یه وضی ....
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
به آرامی آغاز به مردن می ‌کنی
اگر سفر نکنی،
اگر کتابی نخوانی،
اگر به اصوات زندگی گوش ندهی،
اگر از خودت قدردانی نکنی..

به آرامی آغاز به مردن می ‌کنی
زمانیکه خودباوری را در خودت بکشی،
زمانی که نگذاری دیگران به تو کمک کنند..

به آرامی آغاز به مردن می ‌کنی
اگر برده‏ ی عادات خود شوی،
اگر همیشه از یک راه تکراری بروی
اگر روزمرّگی را تغییر ندهی
اگر رنگ ‏های متفاوت به تن نکنی،
یا اگر با افراد ناشناس صحبت نکنی..

تو به آرامی آغاز به مردن می ‏کنی
اگر از شور و حرارت،
از احساسات سرکش،
و از چیزهایی که چشمانت را به درخشش وامی ‌دارند،
و ضربان قلبت را تندتر می‌ کنند ، دوری کنی..

تو به آرامی آغاز به مردن می ‌کنی
اگر هنگامی که با شغلت یا عشقت شاد نیستی، آن را عوض نکنی،
اگر برای مطمئن در نامطمئن خطر نکنی،
اگر ورای رویاها نروی ،
اگر به خودت اجازه ندهی که حداقل یک بار در تمام زندگی‏ ات
ورای مصلحت ‌اندیشی بروی..

امروز زندگی را آغاز کن
امروز مخاطره کن
امروز کاری کن
نگذار که به آرامی بمیری.
آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan