بعضی وقتا یه دردایی هست تو زندگی که جز پذیرشش کار خاص دیگه ای نمیتونی بکنی !!
میپذری و با این درد کنار میای !!
رد میشی ، بزرگ میشی ، با این درد زندگی میکنی ، تو داری این درد به زور ضرب و هنر خودت فراموش میکنی و اون وقت یکی این وسط پیدا میشه که از سر دلسوزی یا مهربونی یا حالا هر دلیل خاصی که مبتونه داشته باشه ، رد میشه و اون درد به تو یاداوری میکنه ، دست میزاره رو اون زخم کهنه و فشار میده و تو دادت به آسمون بلند میشه...
این جور لحظه ها می مونی که با طرف مقابلت برخورد کنی یا نه؟ یا اصلا سکوت کنی و بزاری تا جایی که راه داره از فریاد درد کشیدن تو لذت ببره !
خواستم بگم بیایم با هم به رخ نکشیم دردایی که به ظاهر داریم....
به رخ نکشیم ایراداتی که در اصل نمیشه درست کرد !
اینکه فلانی بچه نداره ، دماغش گندست ، چاق ، دراز بدقوارست ، باباش فلان ، مامانش فلان ، خانوادش فلانن ، ازدواج نکرده ، طلاق گرفته ، درسش تموم نشده و ....
این دردا دردایی نیستن که رد بشیم از طرف مقابل و دستمون محکم بزاریم رو زخمشون که فریاد بزنن !
بیایم به این زخم های هم کار نداشته باشیم ...
بیایم و تلاش کنیم این زخما رو برای هم عمیق و عمیق تر نکنیم !!
من از همتون خواهش میکنم بیایم و خودمون رو به این چالش بزرگ دعوت کنیم ....
این چالش نیاز جامعه ی اطراف ماست...
مِن بعد هرکی رو این زخمهای کهنه ی من دست زد ، زخم هایی که فریاد دردش را فقط خدا خواهد شنید ، در برابر این دردها سکوت میکنم و میگذارم طرف مقابلم از درد کشیدن من لذت ببره، او را هرگز به خدا نخواهم سپرد و او را خواهم بخشید در همان لحظه چون مطمینا او مثل من تاب درد کشیدنش را نخواهد داشت ...
- يكشنبه ۱۶ خرداد ۹۵ , ۱۴:۲۸