دنیای نرگس بانو

این همه تغیررررررر..

کلا تو دانشگاه ، دوره ی کارشناسی ، 3 واحد هوش مصنوعی پاس کرده بودیم...

اون 3 واحدم یه جورایی فصل مقدماتی هوش مصنوعی به حساب میاد... 
در حد همون 2+2 = 4 ....
در ضمن نمره ی اینجانب در اون درس ناپلئونی شد !!
خلاصه با این تفاسیر نمیدونم چی شد که  عنوان پروژه ی کارشناسی من در رابطه با یکی از الگوریتم های هوش مصنوعی در اومد  ...
تازه نه خود خودِ الگوریتم بلکه دستکاری کردن اصل الگوریتم و ارایه یک راه حل جدید براش !!

حالا :
بین خودمون باشه که کل راه حلی که من به عنوان پروژه ی کارشناسی ارائه دادم کپی و پیست بود !!!
بین خودمونم باشه که استاد فهمید ولی به روی خودش نیاورد و فقط یک بار گوشه اومد و در نهایت لبخند پت و پهن نصیب روی مبارکم نمود !!!
و بین خودمونم باشه که انتهای پروژ هم  نفهمیدم که در کل  چی به چی شد !!
بین خودمونم باشه که کل کتابچه ای که تحویل دادم با راهنمایی خود استاد بود و تازه 30 صفحه بیشتر نشد !!
تازه بین خودمونم باشه که استاد سخت گیر اینجانب به من نمره ی 19/5 دادن !!

با این حال خواستم بگم :
اعتماد به نفسی که من الان برای حل مسائل دارم دقیقا و دقیقا برمیگرده به اون دوران پروژه ی کارشناسی ....
آشنایی من با سایتایی مثل stackoverflow یا کچلای برنامه نویس انگلیسی زبان که شاید دقایقی به عکسشون خیره میشدم و به جای توجه کردن به حرف و برنامه های گفته شده اشان محو کله ی کچل جذابشان میشدم و بعد به خودم و سلایق عجیب غریبم هار هار میخندیدم !!!

دقیقا و دقیقا نمیدانم چرا مثل همیشه تو اون دوران نترسیدم ، از استاد با اون تعاریف سیستم نمره دهیش ، از عنوان و ابهت پروژه اونم در دوره ی کارشناسی ، از انجام دادانش ، از به سرانجام رسوندنش ...

دایی جان به من گفتن :
تو نشون دادی که میتونی .....

و من ممنونم باز از خدای خودم به خاطر این همه تغیررررررر.....
ممنونم و ممنونم و ممنونم ...



ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
به آرامی آغاز به مردن می ‌کنی
اگر سفر نکنی،
اگر کتابی نخوانی،
اگر به اصوات زندگی گوش ندهی،
اگر از خودت قدردانی نکنی..

به آرامی آغاز به مردن می ‌کنی
زمانیکه خودباوری را در خودت بکشی،
زمانی که نگذاری دیگران به تو کمک کنند..

به آرامی آغاز به مردن می ‌کنی
اگر برده‏ ی عادات خود شوی،
اگر همیشه از یک راه تکراری بروی
اگر روزمرّگی را تغییر ندهی
اگر رنگ ‏های متفاوت به تن نکنی،
یا اگر با افراد ناشناس صحبت نکنی..

تو به آرامی آغاز به مردن می ‏کنی
اگر از شور و حرارت،
از احساسات سرکش،
و از چیزهایی که چشمانت را به درخشش وامی ‌دارند،
و ضربان قلبت را تندتر می‌ کنند ، دوری کنی..

تو به آرامی آغاز به مردن می ‌کنی
اگر هنگامی که با شغلت یا عشقت شاد نیستی، آن را عوض نکنی،
اگر برای مطمئن در نامطمئن خطر نکنی،
اگر ورای رویاها نروی ،
اگر به خودت اجازه ندهی که حداقل یک بار در تمام زندگی‏ ات
ورای مصلحت ‌اندیشی بروی..

امروز زندگی را آغاز کن
امروز مخاطره کن
امروز کاری کن
نگذار که به آرامی بمیری.
آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan