اگر چند سال پیش ..
وقتی هنوز یه جوجه دانشجویی بیش نبودم ...
اون روزایی که برای مبارزه با خودم ، کنکور دادم و باز انتخاب رشته و باز دانشگاه و باز یه رشته ای شبیه همان رشته ی قبلی و صد البته بیشتر تر مورد علاقه ی خودم را انتخاب کردم و روی کل اون گوشه کنایه های تمسخر آمیز دیگران سرپوش گذاشتم و به دنبال علایق خودم رفتم ....
درست همون روزا ، تو روزای گرم و سرد و شب زنده داری های امتحان ...
اگر میرفتم پیش یک رمال و او با دیدن کف دستم و خطوط آن میگفت :
عزیییییز جان ...
شما یه خانم برنامه نویس خواهی شد...
.
.
.
و خلاصه یه مشت از این مزخرفات بارم میکرد ، مطمینا در آن روزها و در آن شرایط یه کف گرگی نصیبه صورتش مینمودم تا او باشد که دیگر مرا دستی نیندازد ....
ولی حالا ، درست امروز ، بعد از گذر 2 روز توانستم همان کارِ رویایی غیر ممکنِ ذهنم را انجام دهم ....
و خدایاااااااا ممنونم و هزاران هزار مرتبه شکرت .....
نکته : اصلا کار شاخی انجام ندادم ، بسیار بسیار برنامه ساده ای بود ولی چون کار اول بود به دل نشست ...
- جمعه ۱۸ دی ۹۴ , ۱۵:۳۲