از آدمایی که با خوندن دو کتاب اضافه بر سازمان به ملت از بالا به پایین نگاه میکنن ، شدیدا متنفرم !!!!!!!!!
امروز من با یه دهه هفتادی برخورد کردم که از زور مطالعه و تجربش به من گفت :
تو میخونی ؟؟؟؟؟؟
من میگم : خودم مقصرم که به گونه ای برخورد کردم که اون شخص محترم به خودش اجازه ی گفتن همچین جمله ای رو بگه !!! یا شاید تقصیر برخورد من بود که فکر کرد که من اعتماد به نفسم زیاد !! در صورتی که اعتماد به نفس بالا ترس یک شروع به همراه نداره !
من تا امروز اولین تزم برای شناخت آدما "به چالش کشوندنشون" بود ولی امروز متوجه شدم نه ، خیلی ها ظرفیت به چالش کشیده شدن ندارن و به جای اینکه تو این چالش قصدشون بیان خلقیات و اعتقاداتشون باشه قصدشون خرد کردن طرف مقابل ؟!
وقتی یکی با اعتماد به نفس بگه "یا من احمقم یا تو " این قصدش اینکه تو اون بدون چون و چرا بپذیری و تو حرفش نه نیاری چون تجربه داره ، چون بیشتر میدونه ، چون یه پیرهن بیشتر از تو پاره کرده !!
شاید اشتباه من این بود که فکر کردم خیلی ها مثل داداش ابوالفضل یا حامد آدم هایین که اینقدر جنبه دارن که به چالش کشیده بشن و در جواب این چالش، با خونسردی و یه لبخند پت و پهن طرف مقابلشون قانع کنن و اینقدر با اعتماد به نفس حرف بزنن که طرفشون آرامش بگیره و بعد تو بگی هر چی من بعد حامد یا داداش بگن درسته و حدالقل ارزش اعتماد کردن داره !!!
و من اشتباه کردم که فکر کردم همه مثل داداش ابوالفضل یا حامد شاخه های افتاده ی یک درختن !!!
و من میگم :
درخت هر چه پر بار تر شاخه اش افتاده تر !!
و امروز در این رستوران کوچک به یادگار ماند به چالش کشیدن شخصی که خودش را لیدر نامید :)
حسن ختام این هفته همین یک دونه عکسِ!!
این هفته ، هفته ی مزه کردن تجربه های جدید زندگیم بود ؛ آشنایی با حامد ، یکی از همان پسرای گل روزگار که حرف زدنش عجیب به دل میشینه و بهترینش شاید این بود که :
هدفی که به تو اشتیاق حرکت نده ، ببوس بزار کنار، هدفت هدف نیست حرف یا یه فکری که در ذهنت نقش بسته و با تشکر از حامد به خاطر بیان این جمله ....
- جمعه ۲۰ آذر ۹۴ , ۲۰:۰۱