دنیای نرگس بانو

حسن ختام این هفته "چالش"

از آدمایی که با خوندن دو کتاب اضافه بر سازمان به ملت از بالا به پایین نگاه میکنن ، شدیدا متنفرم !!!!!!!!!

امروز من با یه دهه هفتادی برخورد کردم که از زور مطالعه و تجربش به من گفت :
 
تو میخونی ؟؟؟؟؟؟

من میگم : خودم مقصرم که به گونه ای برخورد کردم که اون شخص محترم به خودش اجازه ی گفتن همچین جمله ای رو بگه  !!! یا شاید تقصیر برخورد من  بود که فکر کرد که من اعتماد به نفسم زیاد !! در صورتی که اعتماد به نفس بالا ترس یک شروع به همراه نداره !

من تا امروز اولین تزم برای شناخت آدما "به چالش کشوندنشون" بود ولی امروز متوجه شدم نه ، خیلی ها ظرفیت به چالش کشیده شدن ندارن و به جای اینکه تو این چالش قصدشون بیان خلقیات و اعتقاداتشون  باشه قصدشون خرد کردن طرف مقابل ؟!

وقتی یکی با اعتماد به نفس بگه "یا من احمقم یا تو " این قصدش اینکه تو اون بدون چون و چرا  بپذیری و تو حرفش نه نیاری چون تجربه داره ، چون بیشتر میدونه ، چون یه پیرهن بیشتر از تو پاره کرده  !!

شاید اشتباه من این بود که فکر کردم خیلی ها مثل داداش ابوالفضل یا حامد آدم هایین که اینقدر جنبه دارن که به چالش کشیده بشن و در جواب این چالش، با خونسردی و یه لبخند پت و پهن طرف مقابلشون قانع کنن و اینقدر با اعتماد به نفس حرف بزنن که طرفشون آرامش بگیره و بعد تو بگی هر چی من بعد حامد یا داداش بگن درسته و حدالقل ارزش اعتماد کردن داره  !!!

و من اشتباه کردم که فکر کردم همه مثل داداش ابوالفضل یا حامد شاخه های افتاده ی یک درختن !!!

و من میگم :

درخت هر چه پر بار تر شاخه اش افتاده تر !

 

و امروز در این رستوران کوچک به یادگار ماند به چالش کشیدن شخصی که خودش را لیدر نامید :)

حسن ختام این هفته همین یک دونه عکسِ!! 

این هفته ، هفته ی مزه کردن تجربه های جدید زندگیم بود ؛ آشنایی با حامد ، یکی از همان پسرای گل روزگار که حرف زدنش عجیب به دل میشینه و بهترینش شاید این بود که :

هدفی که به تو اشتیاق حرکت نده ، ببوس بزار کنار، هدفت هدف نیست حرف یا یه فکری که در ذهنت نقش بسته و با تشکر از حامد به خاطر بیان این جمله ....
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
به آرامی آغاز به مردن می ‌کنی
اگر سفر نکنی،
اگر کتابی نخوانی،
اگر به اصوات زندگی گوش ندهی،
اگر از خودت قدردانی نکنی..

به آرامی آغاز به مردن می ‌کنی
زمانیکه خودباوری را در خودت بکشی،
زمانی که نگذاری دیگران به تو کمک کنند..

به آرامی آغاز به مردن می ‌کنی
اگر برده‏ ی عادات خود شوی،
اگر همیشه از یک راه تکراری بروی
اگر روزمرّگی را تغییر ندهی
اگر رنگ ‏های متفاوت به تن نکنی،
یا اگر با افراد ناشناس صحبت نکنی..

تو به آرامی آغاز به مردن می ‏کنی
اگر از شور و حرارت،
از احساسات سرکش،
و از چیزهایی که چشمانت را به درخشش وامی ‌دارند،
و ضربان قلبت را تندتر می‌ کنند ، دوری کنی..

تو به آرامی آغاز به مردن می ‌کنی
اگر هنگامی که با شغلت یا عشقت شاد نیستی، آن را عوض نکنی،
اگر برای مطمئن در نامطمئن خطر نکنی،
اگر ورای رویاها نروی ،
اگر به خودت اجازه ندهی که حداقل یک بار در تمام زندگی‏ ات
ورای مصلحت ‌اندیشی بروی..

امروز زندگی را آغاز کن
امروز مخاطره کن
امروز کاری کن
نگذار که به آرامی بمیری.
آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan