1)
اندر احوالات خاله زنک بازی : این قسمت عروس شدن دخمل همساده !!
دخمل همساده عروس شد !! البته این خبر به نقل از پدر جان به گوشمان رسید و از صح و سقم این مسیله آگاهی نداریم (آخی ، راحت شدم ، عجیب این خبر ته گلوم مونده بودا والا )
غیبت :
دخمل همساده ،چپ و راست به خاستگارایی که براش می اومدن ایراد میگرفت ،اگر پسر محترم هم ایرادی نداشتن ، تا سوراخ ک...ن طرف در میاورد و یه ایرادی تو سایزش هم شده میگرفت (آری من خیلی بی تربیتم ، از وقتی هم یادم میاد طرفدار شعرهای ایرج میرزا بودم ، اصلا سبک نوشتن شعراشم دوست دارم ، خودت یه جوری این دوتا مقوله رو هم ربط بده ، همرو که نباید من توضیح بدم )
2)
دخمل دایی عزیزم هم در دقایق 90 ، با انتخاب رشته ی انسانی به جای عکاسی ، یک خاندانُ خوشحال فرمودن ..
اینکه میگم یک خاندان، جدی میگم ، از اول تابستون گفت میرم عکاسی ، همه تشویقش کردن که :
آفرین خوبه ...
همراهیت میکنیم ..
علاقه ی خودت مطرحِ...
درآمد داره اساسی ....
البته در کنارش بهش میگفتن : میتونی در کنار درست این هنر داشته باشی ، چرا عکاسی ؟!
درس دانشگاهت جدا این رشته عکاسی هم جدا ،
حیفه معدلتِ و یه مشت از این چرت پرتا ، فکر کنم تنها کسی که حامی واقعیش بود من بودم
خلاصه بعد اینکه دقیقه 90 تصمیم گرفت بره انسانی و حتی فرم مدرسه ی هنرستانشم گرفته بود که یهو پشیمون شد و یک ملتی رو خوشحال کرد و همه ی اون عزیزانی که جملات بالا رو میگفتن ، جملات خود را به این شکل عوض کردن :
آفرین ، حالا ادم شدی ، آخه خاک بر سرت اونم شد رشته که میخواستی بری ، هیچیت نگفتیم !!!
آآآآآآفرییییین ، حالا فهمیدی چی کار باید بکنی ، آخه عکاسی هم شد رشته !!!!!!
آخه گوساله ، حیف معدلت نیومد ؟؟؟
وخلاصه میخندیدُ تعریف میکرد از این همه استقبالی که ازش شده ...
روحیه ی خودش 180 درجه عوض شده ، اصلا مثل سابق نیست و اینُ دوست دارم ، این دخمل دایی واقعی منِ، شوخ ، خنده رو ، ماااااااااااااااه ، عزیزم ماااااااه ...
3)
voice استاد میزارم که بگوشم ، از اون ور عکسشم از رو تلگرام میارم ، تا بیام تنبلی کنم یه نیگاه به عکسش میندازم و یه یادی از التیماتیوم آخر کلاسش میکنم که گفت :
جلسه ی 3 به 4 با این اوصاف بگذره ، جواب سوالتون نمیدم !!!
اولی که دیده بودمش ، فکر کردم از این بچه های دهه هفتادی ، غرورم اجازه نمیداد که حتی نگاش کنم ،چه برسه بخوام به عنوان استاد بپذیرمش ، بعد که بلاجبار استاد عوض شد و جلسه ی دوم برای تدریس اومد و خلاصه سر یه مسیله از خاطرات انتخاب واحد دوره ی تحصیلشون در دانشگاه فرمودن ، متوجه شدم ، ززززرررررشـــــــــــــک ، آقااااا خیلی خوب موندن والِا برای عهد عتیقِ سبک انتخاب واحدشون ،خوشحال و خندان چیزیدم بر غرورم و به خودم اجازه ی سوال پرسیدنُ صادر کردم ...
4)
جا داره از همینجا یه سلامی عرض کنم به اون شاسکولی که زد ، شیشه ی ماشین زهره خانم که تو کوچمون پارک شده بود ، خرد و خاکشیر کرد...
.
.
.
سلااااام عنتررررررررررر ؛نکه دستمون بهت برسه بی شیور !!!
- چهارشنبه ۱ مهر ۹۴ , ۱۱:۳۶