یه دوره ای از زندگیمُ تفسیر قران میخوندم ،به آخرای این دوره که رسیده بودم متوجه شدم که ناخداگاه عادت کردم که وقتی به آیه ی جدید میرسم ، کل صفحه را بالا پایین کنم تا به نقل تفسیر از یه شخص خاص برسم ، شخصی که اسمش 3حرف بیش نیست ولی سخنانش دنیا دنیا حرف دارد ...
بعد از آن دوره ، آن شخص خاص برای من بزرگمردی ناشناخته تا الان باقی مانده است
هر جا اسمش را ببینم به سمت آن یورش میبرم تا ببینم در آن سالهای دور چه گفته است و چگونه است که پختگی حرفاهایش جوانی چون من را در این دوره از زمان تحت تاثیر قرار میدهد ...
و من همچنان این شخص را نمیشناسم ، همچنان با شخصیت او درگیرم ، ولی برای به آن حدی احترام دارد که حتی دیگر او را به اسم کوچک خطاب نخواهم کرد ، برای من او بزرگ مردیس ناشناخته ...
من این روزها دلم میتپد برای شهری به اسم نجف ، شهری که او برای همیشه در آنجا به آرامش رسید ...
- چهارشنبه ۱۷ تیر ۹۴ , ۱۸:۱۲