دنیای نرگس بانو

گلدان موهبت :


چقدر خوبه که در باشگاه ، دختری دوست داشتنی به اسم مهتاب ِ که براش اومدن و نیومدن من مهمه ! وقتی غیبت میکنم شاکی میشه ،غر میزنه، قهر میکنه و وقتی هستم باهم و در کنار هم از فشارِ افت و ضعف کارمون کم میشه !!


چقدر خوبه که در کلاس های غربت وارم ، زندایی عزیز تر از جانم همراهیم میکنه و چقدر خوبه که با اختلاف 10 سالِ عدد موجود در شناسنامه همدیگرُ درک میکنیم ، میفهمیم ، کلاس را روی سرمان میگذاریم ، هرُ کر میکنیم ، صدای استاد را در میاوریم ، میخندیم ، روحیه میدهیم ، پروژه ها رو انجام میدیم و کم نمیاریم..


و چقدر خوبه که زندایی استاد کپی و اینجانب استاد تغیر نام هام تا کارامون از حالت کپی در بیاد و به گفته ی زندایی استاد فکر کنه من و زندایی چه نابغه هایی تشریف داریم و چقدر رومون حساب باز میکنه و چقدر این موضوع دست مایه ی خنده ی من و زندایی میشه !!


چقدر خوبه که خانم دکتر (دندان پزشکم) و نرس عزیز و  دوست داشتنیش ، مهربان و دلسوزن  و از همه مهمتر منِ مریضِ پایه ثابتشان جزو الویتهای کاریشان محسوب میشم ...


چقدر خوبه که با این جراحی دندان و نشون دادن درد نداشته ، برادر کوچم محمد مثل پروانه دورم میچرخد و تمام تلاشش را میکند که من را بخنداند و به خیال خودش بار درد این جراحی را از من کم کند و یا حتی وقتی ازش درخواست میکنم برایم بستنی بخرد با چنان سرعت جت واری میرودُ بر میگردد که در راه زمین میخورد ، زخمی میشود ولی برایش خرید بستنیِ آبجی که شاید دردش را کم تر کند در الویت قرار دارد ...


و خیلی از نزدیکان و اطرافیان  دیگر که در اطرافم هستن و به من محبت دارن و وجودشان نعمتیس از جانب خدا برای من و من شکر گذار این نعماتم ....


زندگی کم زیاد داره ، بالا پایینی داره و خیلی حرفهای تکراری دیگه ، و من عاجزانه در این زندگی خواهشمندم چشمتان را به روی کم کاستی ها و جزییات زندگی بردارین و به داشته ها و نعمات کوچیک و بزرگ زندگیتان باز کنین و هر لحظه شاکر باشین تا آن روی دیگر زندگی را بهتر و بهتر ببینین...


با تشکر ، آجی کوچک شما ، نرگس 

محمد StigMatiZed
۱۴ آبان ۹۴ , ۲۱:۲۶
چقدر خوب شد که از محمد نوشتید و الا فکر می کردم در دِیر زندگی میکنید :)

پاسخ :

اوم؟
محمد StigMatiZed
۱۵ آبان ۹۴ , ۱۱:۵۹
صومعه، جایی که راهبه هت زندگی می کنن
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
به آرامی آغاز به مردن می ‌کنی
اگر سفر نکنی،
اگر کتابی نخوانی،
اگر به اصوات زندگی گوش ندهی،
اگر از خودت قدردانی نکنی..

به آرامی آغاز به مردن می ‌کنی
زمانیکه خودباوری را در خودت بکشی،
زمانی که نگذاری دیگران به تو کمک کنند..

به آرامی آغاز به مردن می ‌کنی
اگر برده‏ ی عادات خود شوی،
اگر همیشه از یک راه تکراری بروی
اگر روزمرّگی را تغییر ندهی
اگر رنگ ‏های متفاوت به تن نکنی،
یا اگر با افراد ناشناس صحبت نکنی..

تو به آرامی آغاز به مردن می ‏کنی
اگر از شور و حرارت،
از احساسات سرکش،
و از چیزهایی که چشمانت را به درخشش وامی ‌دارند،
و ضربان قلبت را تندتر می‌ کنند ، دوری کنی..

تو به آرامی آغاز به مردن می ‌کنی
اگر هنگامی که با شغلت یا عشقت شاد نیستی، آن را عوض نکنی،
اگر برای مطمئن در نامطمئن خطر نکنی،
اگر ورای رویاها نروی ،
اگر به خودت اجازه ندهی که حداقل یک بار در تمام زندگی‏ ات
ورای مصلحت ‌اندیشی بروی..

امروز زندگی را آغاز کن
امروز مخاطره کن
امروز کاری کن
نگذار که به آرامی بمیری.
آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan