دنیای نرگس بانو

طفلک نورنهای مغزم

داشتم به این فکر میکردم در این یک هفته ی بی نتی چه گذشت بر احوالاتم! 

دنیایی بدون سوشال نتورک ها ،دوستان مجازی ،عکسها ،لایک ها ، پست ها ، روزنوشتهای دوستان و یا استوری دوستان ایرانی ایران نشین و آن ورِ ایران نشین!

هیچ !

هیج اتفاقی نیفتاد ! اینکه من نداستم فلان رفیقم دیشب به کدام رستوران رفته است یا نظرش در مورد فلان موضوع چه بوده است یا فلان عکس زیبا را در کجا گرفته است و چندتا لایک بر آن کوبیده اند، اندکی نه مهم بود و نه یادمِ آنها بود !

طفلک نورهای مغزم که از اطلاعات بیخود این اپلیکیشن ها پرش میکنم و او را ناخوداگاه درگیر تحلیل این اطلاعات اضافه ی سردرگرم میکنم.

مغز چون موتوریست که با سوخت هایی که به آن میدهیم وظیفه اش را انجام میدهد . تحلیل ، برسی  نتیجه و ری اکشن والا غیررره.

حال تو فکر کن مغزت را با بی ارزش ترین دیتاهای ممکن پر کنی و انتظار سقراط بودن را از افکار و تحلیل هایت داشته باشی !

البته گاه گاهی دلتنگ صحبت با رفقهای جان جانانم میشدم که اندکی نطقی با هم بنماییم و بار اطلاعات مغزی خود را بر سر یکدیگر هوار کنیم و این دوری و نداشتن نت امان این دل را میبرید ! البته فقط آن دسته از دوستانی که دایره ی اشتراکات ذهنی و گفتاری نزدیکی را به یکدیگر داشتیم .و خلاصه راه حلی نداشتیم تا چون سرخپوستان نتی از ارسال پیامکهایی که به مثابه ی حرف زدن با دود در این دنیای پر سرعت و اطلاعات میباشد بهره ببریم ، با اس ام اسی از آن سو به آن سو خود را از حرف نزدن به در می بردیم !

و حال که برگشته ام دوست داشتم که برنگردم ! آری به همین زیبایی ولی باز این تکرار عادت است که آن دکمه ی وای فای گوشی را روشن کند و سرکی بکشد بر این اپلیکیشن ها تا ببیند اوضاع بر چه منوال است !

دلم میخواهد بر خلاف این عادت های گذری خود را با وجود این اپ ها در معذوریت دسترسی قرار دهم تا ترجیحا مغزم را درگیر تحلیل مباحثی جدی تر و یا اطلاعاتی عمیق تر بنمایم !

البته کاش از پس این عادت های غلط خود بر می امدم کاش کاش کاش 

 

 

 

 

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
به آرامی آغاز به مردن می ‌کنی
اگر سفر نکنی،
اگر کتابی نخوانی،
اگر به اصوات زندگی گوش ندهی،
اگر از خودت قدردانی نکنی..

به آرامی آغاز به مردن می ‌کنی
زمانیکه خودباوری را در خودت بکشی،
زمانی که نگذاری دیگران به تو کمک کنند..

به آرامی آغاز به مردن می ‌کنی
اگر برده‏ ی عادات خود شوی،
اگر همیشه از یک راه تکراری بروی
اگر روزمرّگی را تغییر ندهی
اگر رنگ ‏های متفاوت به تن نکنی،
یا اگر با افراد ناشناس صحبت نکنی..

تو به آرامی آغاز به مردن می ‏کنی
اگر از شور و حرارت،
از احساسات سرکش،
و از چیزهایی که چشمانت را به درخشش وامی ‌دارند،
و ضربان قلبت را تندتر می‌ کنند ، دوری کنی..

تو به آرامی آغاز به مردن می ‌کنی
اگر هنگامی که با شغلت یا عشقت شاد نیستی، آن را عوض نکنی،
اگر برای مطمئن در نامطمئن خطر نکنی،
اگر ورای رویاها نروی ،
اگر به خودت اجازه ندهی که حداقل یک بار در تمام زندگی‏ ات
ورای مصلحت ‌اندیشی بروی..

امروز زندگی را آغاز کن
امروز مخاطره کن
امروز کاری کن
نگذار که به آرامی بمیری.
آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan